کتاب عوارض جانبی
معرفی کتاب عوارض جانبی
کتاب عوارض جانبی مجموعه اشعار سپید سروده اسماعیل باستانی است که در انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است. اشعار این کتاب که همگی در ارتباط با یکدیگر هستند، داستان انسانی را روایت میکنند که در درونش، فردی بستری در تیمارستان دارد.
درباره کتاب عوارض جانبی
عوارض جانبی، کتاب جدید اسماعیل باستانی و شعری طولانی، منظومهای بلند یا مجموعهای از اشعار است که همگی در انسجام و ارتباط با یکدیگر سروده شدهاند. این کتاب روایتی از مردی است که در درونش یک نفر در تیمارستان بستری است و از این رو، از زبان آن فرد درونی، خواستهها، داشتهها و نداشتهها را فریاد میکند. هرچند بخش اول کتاب، با نثری کوتاه و شعرگونه روبهروییم اما در نهایت، به دل شعرها کشیده میشویم و دنیای دیگری را تجربه میکنیم.
کتاب عوارض جانبی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب عوارض جانبی را به تمام علاقهمندان به شعر معاصر پیشنهاد میکنیم.
درباره اسماعیل باستانی
اسماعیل باستانی در سال ١٣۶٢ به دنیا آمد. او در رشتههای علوم ارتباطات و روزنامهنگاری تحصیل کرده است و در زمینه تولید برنامههای رادیویی و تلویزیونی و همچنین ادبیات و شعر و تولید کتاب صوتی به صورت حرفهای فعالیت میکند. از اسماعیل باستانی کتاب دیگری به نام تهران - لوبیتل - چشمهای تو منتشر شده است.
بخشی از کتاب عوارض جانبی
جلوی چشمم راه...
که نمیروی!
در گوشم مدام
زمزمه میکنی و بوسه میزنی
بر گونههایش!
و از یخچال آب برمیدارد.
او را نگاه میکند و
روی دستانم
به خواب میرود.
راه که نمیروی
زمزمه میکنی در گوشم
مدام
مدام
مدام
والیوم میدهد این پرستار
که در خواب
حرف نمیزنی.
اسکیزو چیست بانو؟
باران حرف؟
که مدام در گوشم
گوشه اتاق
بوسه میزنی
بانو
بر دستانم!
میخوابد
بانو
میمیرد
او
بانو
بوسه میشود در گوشم
با
نور میآید از دیوار بیپنجره
در روزهای دور
دور
دور
میشود این صدای پایت
که جلوی چشمم
راه که نمیروی
در گوشم مدام حرف میزند!
خانم پرستار قرص لطفا.
قرص
که حرف نمیزند!
بانو!
***
ویرانتر از آنم
که باد،
میان موهایت /
دست، میان سینهات /
و سرمه میان پلکهایت
ویرانم کند.
که بند نمیشود
بند بندِ تنم
از هجوم این همه ویرانی /
که ویرانتر از آنم
که جنازهام را
دریا
به دل بسپارد.
ویرانم
مثل بادْ در مویت /
قلبْ میان سینهات،
که دست میگذارم روی دستت
و نبضتْ
سرمههای بیقرار را
در دریا غسل میدهد /
و سیاهیِ باران،
روی صورتت موج میشود
در دریایی که دلْ ندارد
جنازهام را
به آب بسپارد از بس ویرانم
در این سالهای بختک،
که افتاده روی سینهام
و دست روی سینهات
خبر از ویرانی روزهایی دارد
که دارد از خواب میرسد
تا بیداری دریایی
که ویرانترم میکند از آنی
که باد،
دورِ دستت /
سرمه میبارد بر گلو
که وقت فریاد
صدا
بشکند در گلوله /
در ویرانیِ آبادی
که منم!
باد کرده
روی دستِ دلِ دریا!
***
نامهام را
سربازان نازی دزدیدند.
جنگ که تمام شد،
تو داشتی رویایِ باغهایِ گیلاس را میچیدی
و من
پشت فنسهای آشوویتس،
یعقوبوار،
روایتهای عهد عتیق را
برای پیراهنت
(جامانده از جنگهای تن به تن)
زمزمه میکردم.
جنگ تمام شد!
نامهام در جیب سربازی نازی،
نزدیک خانهات دفن شد
و تمام عاشقانههایم
گورستان عمیقی شد
که قلبم را
کنیسه کاهنانِ قرنهایِ دور کرده بود
و پسران یعقوب
ایمانشان را
به کفری کاهنانه بخشیدند
در گناه هاجر بودن /
به ایمانِ ابراهیمواری
که آتش را
بدل به بوسه میکرد
در آغوشت.
که آغوشت
کنیسه کفر و ایمان بود /
(شیطان آمده بر بستر خلیل)
و اسماعیل،
که در کشتارگاهها
هر روز ذبح میشد،
به لبخند و بوسهای از دور /
پشت فنسهای آشوویتس
که سرباز نازی
از دور
تماشایش میکرد.
***
رفت!
و شب را
به ادامه موهایش سپرد.
جاریِ بیانتهایِ رودی،
روی تنم.
و حالا هر صبح
که خوابهایم را آغوش میگیرد
و چشمانم را سیراب میکند
هرم برهنه معابد انجیر /
سکرِ سحرانگیزِ خَمر مُدامی
که تنت
روی تنم میریزد
این یکریزی باران را
که رام
آرام
میپیچد، مثل امینالدولهها
دور دستانم
که دور دستانم
آوایِ نزدیک توست،
در گوشم
که میپیچد
پچپچهای
نجوایی
آوای ممنوعهای
که دوستت دارم
معشوقه باران.
که دوستت دارم
در گوشم میپیچد
عطر بوسهای در هوا
و تو
در امتداد جاری شب
روی تنم،
جاری میشوی.
حجم
۴۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
حجم
۴۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
نظرات کاربران
فوق العاده قشنگ و پر احساس
کسی را پیدا کنید که این کتاب را برای شما بخواند و اگر خودتان می خوانید بلند بخوانید بسیار خیال انگیز بود و روایت ناسیونالیسمی داشت از عشق و یا عاشقانه ای بود برای ناسیونالیسم. در کل شما اگر میهن پرست