دانلود و خرید کتاب راز حرم سلطان شارمین میمندی نژاد
تصویر جلد کتاب راز حرم سلطان

کتاب راز حرم سلطان

انتشارات:سنجاق
امتیاز:
۴.۰از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب راز حرم سلطان

کتاب راز حرم سلطان نمایشنامه‌ای از شارمین میمندی نژاد، فعال اجتماعی و موسس جمعیت امام علی (ع) است. این نمایشنامه ماجرای خشم نادرشاه بر پسرش، شاهزاده رضاقلی را روایت می‌کند.

 این نمایشنامه، در سال 1375 به کارگردانی مجید جعفری با تعدادی از بازیگران محبوب تئاتر همچون خسرو شکیبایی، امین تارخ، فریماه فرجامی، اکرم محمدی، مجید جعفری، صدرالدّین حجازی، علی گوهری، جلیل فرجاد، هومن برق‌نورد و... تمرین شد امّا هرگز به روی صحنه نرفت.

درباره کتاب راز حرم سلطان

راز حرم سلطان، نمایشنامه‌ای تاریخی است که یکی از داستان‌های تاریخی را از زبان عشق روایت می‌کند. ماجرا، همان ماجرای خشم گرفتن نادرشاه افشار بر پسرش است. زمانی که شخصی تیری به سوی شاه پرتاب کرد که به خطا به اسبش اصابت کرد و جان حیوان را دردم گرفت. او بعدها دستگیر شد و اعتراف کرد که این کار را به دستور شاهزاده رضاقلی انجام داده است. هرچند درباریان شاهزاده را بی‌گناه دانستند و وساطت او را کردند اما خشم شاه قدرتمندتر بود و نتیجه‌ای، کور کردن چشمان پسر.

حال در این نمایشنامه، سرکی می‌کشیم به دنیای رضاقلی که دل به یکی از زنان حرمسرای سلطان بسته است و درحال نقشه کشیدن برای فرار با اوست و نمایشنامه را از اینجا دنبال می‌کنیم. 

کتاب راز حرم سلطان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

راز حرم سلطان را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات نمایشی و دوست‌داران مطالعه نمایشنامه پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره شارمین میمندی نژاد 

شارمین میمندی‌ نژاد، ۱۰ فروردین ۱۳۴۹ در تهران به دنیا آمد. او مؤسس جمعیت امام علی، فعال اجتماعی و فرزند محمدحسین میمندی‌ نژاد، نویسنده و روزنامه‌نگار است.

شارمین میمندی نژاد در سال ۱۳۷۰ وارد دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران شد و به تحصیل در رشته هنرهای نمایشی پرداخت. او کارشناسی ارشد را در رشته ادبیات نمایشی به اتمام رساند. او جمعیت امداد دانشجویی مردمی امام علی را یک سازمان غیردولتی و مستقل دانشجویی و مردمی ایران بود، در سال ۱۳۷۸ تاسیس کرد. او در سال ۲۰۰۳ جایزه گفتگو بین مرکز تمدن‌ها در ایران را از آن خود کرد و اولین جایزه نمایشنامه نویسی در جشنواره دوسالانه درام - ۲۰۰۵ را نیز از آن خود کرده بود. 

بخشی از کتاب راز حرم سلطان

محمد حسین خان قاجار: این هم از این مدعی تاج و تخت و آن دیگری کجاست؟ ( می‌گردد )مدعی دیگر کجاست؟( به جستجوی کودک دیگر در اطراف می‌گردد. کودکی را در بغل یکی از حرمیان که سعی در مخفی شدن دارد می‌یابد. روبند از چهرهٔ کودک برمی‌دارد. )

محمدحسینخان قاجار: آه اینجاست.

حرمی: (ضجه کنان) او هنوز شیرخواره است...

محمد حسین خان قاجار: شیرخواران نیز مدعی تاج و تخت می‌شوند و به سلطنت می‌نشینند و عدّه‌ای مفتخر به نیابت سلطنت می‌گردند. پس این گنداب را پیش از به کرم نشستن باید خشکاند.

بچّه را از بغل زن می‌رباید و با تکرار این جمله: ' پس ین گنداب را قبل از کرم گذاشتن باید خشک کرد. ”از حرم به حیاط آمده و در میان آن چاهی می‌یابد و بچه در آن پرت می‌کند. شیون زنان بالا می‌گیرد. محمدحسین خان قاجار و همراهان به سرعت خارج می‌شوند. صحنه تاریک می‌شود. صدای خاتون بر تاریکی صحنه می‌نشیند.

خاتون: خاتون شاه طهماسب امر می‌کند، به ملازمان، حرمیان، خواجگان و نزدیکان سلطان مخلوع، که پیکر مطهر سلطان شهید و دو طفل مظلوم و بی‌گناهش را چونان نگینی بگیرید و به کاروانیان امر می‌کنم که در سکوت بر این بار خود بگریند و مردم را در هیچ کجا به شورش نخوانند که قصد ما آشوب در این ملک نیست. بَل نشان دادن مظلومیت و معصومیت شاه کور و عاجز و مخلوع است. بگذارید مردم از این نشانه پند گیرند و هر آنچه که فراخورشان است، انجام دهند.

صحنه: زنان محارم سپید پوش و مسخ، همچون ارواح، در گرد ستاره می‌گردند و او را برای حجله سلطان فاتح بزک می‌کنند. شب هنگام است، در گوشه ای از دهلیزها و توهای قصر شلیمار در هند. ساق‌دوشان در حال آرایش ستاره. به مرور موسیقی تا انتهای این صحنه اوج می‌گیرد.

یکی از زنان ساقدوش: سلطان فاتح در میان تمام زنان پیشکشی هندو تو را برگزیدند.

ستاره: (خیره به روبرو) آری، برگزیده شدم. برگزیده شدم.

یکی دیگر از زنان: سلطان فاتح مهمانند و غریب، توقع غریب‌نوازی دارند.

ستاره: آن سردار مغول هم فاتح بود و غریب و مهمان پدرم.

زنی دیگر: میان آنهمه زیبارو چشمان تو را گرفته است.

زنی دیگر: به یک نگاه خریدار عاشقت شده‌اند.

ستاره: آن سردار هم به یک نگاه در عنفوان بلوغم به من دل بست.

زنی دیگر: امشب، شب توست ستاره...

ستاره: و به شبی مرا از پدر خواستگاری کرد و پاسخ منفی شنید.

زنی دیگر: (سرخاب به گونه ستاره می‌مالد) سرخاب به گونه‌ات...

ستاره: قسم به سرخی خون پدر و مادرم...

زنی دیگر: سرخاب به گونه ات، میزبان سلطان قَدرقُدرت..

ستاره: قسم به سرخی خون پدر و مادرم، سردار مغول از پاسخ پدرم رنجید و میزبان را کُشت.... میزبان را کشت.

زنی دیگر: صورتت بند بینداز.

ستاره: مرا شبانه به بند کشید...

زنی دیگر: به بهای شکست این ملک تو را به فاتحین پرداختند.

ستاره: به تاخت مرا بر ترک اسبش نشاند وبُرد.

زنی دیگر: این لباس خاص عروسی زیبای این ملک است

زنی دیگر: زمان زیادی در عودخانه بوده است و مطهر و عطرآگین شده است.

ستاره: زمان زیادی در اسارت عجوزهٔ پیر سردار بودم تا رضایت مرا بر حجلهٔ او بگیرد.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱۱۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان