کتاب شاه علی
معرفی کتاب شاه علی
کتاب شاه علی داستانی نوشته احمد حردانی است که در انتشارات گنجور به چاپ رسیده است.
درباره کتاب شاه علی
درگذشته های خیلی دور دو نفر دوست به همراه پنج خواهر در خانه ای قدیمی در دل جنگل زندگی میکردند. آنها هر روز صبح برای کار و تفریح از خانه خارج میشدند. هر روز آنها به کار در زمین کشاورزی و دامداری مشغول بودند. روزهای خوب و خوشی سپری میشد و پنج خواهر در کار کشاورزی ودامداری به دو دوست کمک میکردند. روزی گرگی به گله دام حمله میکند و دو گوسفند را زخمی میکند. علی و رضا سوار بر اسب میشوند و بدنبال گرگ وحشی میروند. گرگ که خود او نیز زخمی شده بود لنگان لنگان نزدیک تله خرس بزرگ میرود تا علی و رضا را در آنجا به دام بیندازد.
خواندن کتاب شاه علی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقه مندان به داستان ایرانی مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب شاه علی
رضا و دختران در مورد علی سوال میپرسند و یا اینکه تا حالا با فرد غریبه ای ملاقات نکرده است که مسیرش را گم کرده باشد. کاظم میگوید: نه، خیلی وقت است که تنها در جنگل زندگی میکند. کسی معمولا به اینجا نمیآید. سپس ظرف غذا را می آورد ولی آنها تصمیم میگیرند که از آنجا بروند که ناگهان کاظم یاد علی می افتد و میگوید به گمان من شما در مورد علی صحبت میکنید. آنها با خوشحالی میگویند: بله، چه خبری از او دارید. کاظم اتفاقات آنروز را میگوید و اینکه علی از آنجا به قصد خانه میرود و دیگر خبری از او ندارم. رضا میگوید: کمی بیشتر فکر کنید شاید بتوانیم به سرنخ خوبی برسیم. کاظم می گوید: شاید آن گرگ که علی او را کشت و من به آن شلیک کردم آن گرگ، گرگ معمولی نبود و خیلی ترسناک بنظر میرسید. آن گرگ مانند شیطان بود و موجودات از دست او عاصی بودند. بنظرم باید به سمت رودخانه بروید و در آنجا ببینید آیا ممکن است علی را به رود خانه پرتاب کرده باشند.
رضا با هیجان گفت: چه کسی علی را به رودخانه پرتاب کرده است؟ کاظم گفت: نمیدانم شاید موجودات جنگل که با علی دشمنی داشته او را به قتل رسانده باشند و او را در رودخانه پرتاب کرده باشند تا اثری از او باقی نماند. رضا فکر کرد که کاظم کمی دیوانه شده است و از خانه خارج میشود. دو خواهر در مسیر باهم صحبت میکردند و داستان گرگ که علی با او درگیر شد را بیاد آوردند. من میگویم شاید این گرگ همانی باشد که پدرمان در مورد آن صحبت میکرد که روزی گرگی به جنگل می آید که امید را به این جنگل باز خواهد گرداند و این گرگ در حقیقت فرشته ای بزرگ میباشد ولی ظاهر ترسناکی دارد و کارهای وحشتناکی انجام می دهد. رضا شروع به لبخند میکند و میگوید: این گرگ احتمالا همین گرگی باشد که قصد کشتن علی را داشت. دختران گفتند: باید به سمت رودخانه برویم شاید آنجا نشانه ای پیدا کنیم. رضا میگوید: چه نشانه ای! آن مرد دیوانه است. گرگ فقط می درد و میخورد. خواهر اول میگوید: ما باید به آنجا برویم من مطمئن هستم در آنجا خبر خاصی وجود دارد چون شنیده ام که در رودخانه جادوگری زندگی میکنید و همیشه از اتفاقات جنگل با خبر است. جادوگر در دل آبها زندگی میکند و من رمز صدا کردن او را بلد هستم. پس سه تایی به سمت رودخانه رفتند و جادوگر ناگهان از دل آب خارج میشود و میگوید خبری از برادر شما ندارم. فقط این را میدانم که چند روز پیش فردی در آبها پیدا شد که به سوی سرزمین های خیلی دور شنا میکرد. شاید او همان علی برادر شما باشد. خواهر به رضا گفت: او نمیتواند علی باشد علی برای چه موضوعی باید به سمت سرزمینهای دور و خطرناک برود. جادوگر گفت: من هم با شما هم عقیده هستم و شما نیز وقت خود را بیخودی هدر ندهید. من اگر خبری از آن فرد یافتم روزیکه دوباره پیش من خواهید آمد به شما اطلاع خواهم داد. رضا و دو خواهر مسیر خانه را در پیش میگیرند. وقتی که به خانه خود میرسند خواهران جویای اخبار میشوند. خواهر بزرگ میگوید که همه ما باید خیلی مراقب اوضاع اطراف خودمان باشیم.
حجم
۲۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۶ صفحه
حجم
۲۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۶ صفحه