کتاب آقای پیتر و دوستان
معرفی کتاب آقای پیتر و دوستان
کتاب آقای پیتر و دوستان نوشته احمد حردانی است. کتاب آقای پیتر و دوستان داستانی آموزنده و جذاب برای کودکان است که نشر گنجور منتشر کرده است.
درباره کتاب آقای پیتر و دوستان
این کتاب داستان آقای پیتر است، مردی دیوانه که عاشق مسافرت و خرج زیادی بود. شخصی که برای هیچ کس احترامی قائل نبود و دوستان زیادی را به خاطر اخلاق زشتش از دست داده بود. مردم او را دوست داشتند و از اخلاق بد او آگاه نبودند او در ظاهر مردی ثروتمند و با شخصیت بود و مردم همیشه با نگاه احترام با او رفتار میکردند. او نیز برای ظاهرسازی مردم را سر کار میگذاشت و پس از دور شدن آنها شروع به فحاشی میکرد و خرابکاریهای را بوجود می آورد که کسی گمان نمیکرد کار او باشد. دوستان او همیشه با بدترین اتفاقات از او جدا میشدند او در خانه حسابی تفریح میکرد و برای کارهای شرارت آمیزش از هیچ کار و قانونی گریز نداشت. سالهای دور او به زندان رفته بود.
تا اینکه شخصی به نام آقای جونز تصمیم می گیرد تغییراتی در شهر ایجاد کند و همین موضوع داستانی جذاب میسازد.
خواندن کتاب آقای پیتر و دوستان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکانی که داستان دوست دارند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آقای پیتر و دوستان
او توانسته بود بر بیشتر بازار شهر مسلط شود و با قدرت و زور، اعمال نیرو به نفع خود میکرد. مردی بسیار حرفه ای و البته مرموز. پیتر با اعتماد به نفس گفت: آیا همه امکانات را حساب کرده ای نقشه باید کامل و درست و حسابی باشد. الکس با نیش خنده گفت: رفیق من بچه مدرسه شده است، پیتر خندید. فردا سر صبح آنها با قرار دادن وسایل مورد نیاز در ماشین به سمت خانه مزبور حرکت میکنند وقتی به خانه رسیدند با چک کردن اطراف به راحتی الکس از دیوار بالا رفت و در را نیمه باز کرد پیتر به سرعت وارد خانه شد آن دو با مهارت خاصی اهداف خود را پیش میبردند و هرگز از خود اثری به جا نمی گذاشتند. آنها بعد از جستجوی سریع به گاو صندوق میرسند و با وسایل مخصوص آن را باز میکنند و مقدار زیادی طلا و جواهرات را به همراه مدارک و اسناد به سرقت میبرند و در عرض چند دقیقه از خانه متواری میشوند. در خانه الکس، آنها در حال شمارش طلا و جواهرات بودند و تخمین قیمت آنها سپس مدارک را در آتش می اندازند و جواهرات را بوسیله دوستی قدیمی به پول تبدیل میکنند. آنها توانسته بودند گامی بزرگ بردارند و در نتیجه اطلاعات با ارزش از قدرتمندترین فرد شهر و بزرگترین دشمن خود بدست بیاورند.
پیتر به همراه خانواده خود در تعطیلات به سر میبرد، خانواده ای بسیار پر جمعیت که فقط در تعطیلات ظاهرشان پیدا میشود. آنها حتی در تعطیلات دست از دشمنی و فحاشی بر نمی دارند. زن پیتر سالها جدا از او زندگی میکرد ولی همراه او بچه ای کوچکی بود که جدایی کامل را از پیتر سخت کرده بود و چندین پسر و دختر دیگر که همگی تشکیل خانواده داده بودند و یا مستقل زندگی میکردند. آنها هنگام ملاقات همدیگر در مورد مسائل خانواده، مطالب کاری با هم صحبت میکردند و کم از تفریحات لذت میبردند. پیتر ولی در آن هنگام خرج زیادی میکرد و سعی میکرد کمبود حضور خود را با ولخرجی جبران کند. فرزند بزرگ پیتر، آلفرد گفت: پدر من ورشکسته شده ام و نیاز شدید به منابع مالی دارم تا بتوانم شرکت خود را حفظ کنم تو خود میدانی که طی چند سال اخیر چه سختی هایی را متحمل شده ایم. پیتر با اخم به پسر گفت: ولی من مسئول بانک نیستم که بخواهم به هرکس که ورشکست شده است کمک کنم ضمن آن که تو همیشه مخالف کار و حرفه اصلی من بودی. آلفرد با زیرکی به پدر گفت: تو بیشترین درآمد قانونی و غیر قانونی را در فامیل داری و بخشش پول از شما به فرزندتان معیار خوبی از برازندگی شماست تا بتوانید در بین آشنایان آدم موفق و محترمی شناخته شوید.
حجم
۲۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۹ صفحه
حجم
۲۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۹ صفحه
نظرات کاربران
خوب