کتاب اسطوره خیالی؛ جلد ششم
معرفی کتاب اسطوره خیالی؛ جلد ششم
رمان دنبالهدار اسطوره خیالی نوشته مهران شاغاندر است که در موسسه آموزشی تالیفی ارشدان به چاپ رسیده است. این اثر یک داستان خیالی با ترکیبی از افسانهها و اساطیر است که شما را به فضایی پرهیجان و رازآلود میبرد.
درباره رمان اسطوره خیالی
علی مرد خودساخته و درستکاری است، که در اوج جوانی به موفقیتهای چشمگیر و بزرگی رسیده و از موقعیت مالی و اجتماعی خوبی در شهر خودش برخوردار است ؛ اما ناگهان به دست بهترین دوستان و نزدیکانش، از عرش به فرش سقوط میکند و گرفتار مسائل و مشکلات طاقتفرسایی میشود...
این داستان شرح نبرد نابرابری است میان نیروهای خیر و شر با بیانی ساده و واقعی؛ اگرچه در این جنگ طولانی، بعضای از قدرتها و مخلوقات ماوراء طبیعی همچون پریهای دریایی، جنها و زارها به یاری شخصیت داستان، علی میآیند؛ اما از آنجا که دست تقدیر و چرخ روزگار بازیهای زیادی دارد، او از گزند طوفان حوادث و مشکلات در امان نمیماند و گرفتار ماجراهای خارق العاده و شگفتانگیزی میشود و دهها داستان تلخ و شیرین برایش پیش میآید..
خواندن رمان دنبالهدار اسطوره خیالی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه علاقهمندان به داستانهای تخیلی و افسانههای پریان مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب اسطوره خیالی؛ جلد ششم
نزدیکیهای صبح و سحر شده بود که طبق نقشه، باید مسیرشان را عوض میکردند و از مسیرِ اصلی و آبهای آزاد بینالمللی، خارج میشدند. پس علی، راهش را به آن سو منحرف کرد و از راهِ اصلی خارج شد و به طرف منطقهای که آخرین بار، لنج پدر خدیجه دیده شده¬بود؛ حرکتکرد. در آن راه، دیگر، اثری از لنج و کشتی و هیچ آدمیزادی نبود؛ تا چشم کار میکرد، فقط دریا بود. هنوز ظهر نشده بود و خورشید به وسط آسمان، نرسیده بود که علی، توقف کرد و کشتی را نگه داشت. آنگاه با دقت، نقشۀ آن منطقه را بررسی کرد. او فاصله خشکیها و جزایری را که در نزدیکیهای آن نقطه از دریا قرار داشت؛ محاسبه¬کرد و متوجه شد که برای پیدا کردنِ لنج آنها و دزدان دریایی سومالی، باید کجا دنبالشان بگردد.
لباس جنگ (رزم جامه) مرحوم پسرِ پریِ بزرگ را بر تن کرد، خنجرِ بلند او را نیز به کمرش بست و به درون آب رفت. پریهای مبارز، همگی به یک خط در مقابلش صف کشیدند. علی، فرماندهانِ آنها را صدا زد. پری افروز به همراه چهار نفر دیگر که پشت سرش حرکت میکردند؛ به طرف او آمدند و در مقابلش ایستادند. پریافروز که پیشاپیشِ آنها بود؛ نقاب و کلاهش را از سر برداشت و عرضِ سلام و احترام کرد. علی با دیدنِ چهره بسیار زیبا و نورانی و مهربان او از تعجب خشکش زد، انگار که فرشته ترسناک مرگ، به یکباره، به فرشتهی مهربان و زیبایی تبدیل شده بود. آری، پریافروز، کلاه و نقابش را که برداشت؛ زمین تا آسمان تغییر کرد و زیبایی و مهر و محبت در چهرهاش، جای ترس و وحشت را گرفت.
علی، خندید و گفت: « این نقابها واقعاً چهره و ظاهرِ شما رو زمین تا آسمون، عوض میکنه؛ هیچکس نمیتونه باور کنه که تو، همون موجود وحشتناک و زشتِ یک دقیقهی پیش باشی! »
پریافروز، از علی عذرخواهی کرد و گفت: «یکی از ویژگیهای این لباس و نقابها، این هست که دشمن با دیدن ظاهرِ ما، وحشت کنه.»
پریافروز، آن چهار نفر را که پشت سرش ایستاده بودند؛ معرفی کرد. دو نفر از آنها، فرماندهان گردانهای ضربت و مبارز و دو نفر دیگر هم، فرماندهان گردان های پیشگامان و تجسّسِ پریها بودند.
پری افروز گفت: «البته گردانهای تجسّس ما از گلّهها و دستههای بزرگ دلفینها هم، برای گَشت و تجسّس در دریا استفاده میکنند و هر وقت که صلاح بدونید، دلفینها رو فراخوانی میکنیم تا به کمکمون بیان.»
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه