کتاب طلوع شعر آفتاب
معرفی کتاب طلوع شعر آفتاب
کتاب طلوع شعر آفتاب دربردارنده آثار برگزیده شعرای شعر امروز است که به همت علیرضا یونسزاده حقیقی در نشر گنجور به چاپ رسیده است.
درباره کتاب طلوع شعر آفتاب
شعر را میتوان زیباترین و رقیقترین حالت از احوالات انسانی دانست. در شعر است که کلام از وجود و سرور، به جوش و خروش درمیآید و آثار ادبی و هنری ارزشمند آفریده میشود. شعر ایران در روزگار معاصر، پستیها و بلندیهای بسیاری را پشتسر گذاشته است و بارها و بارها در دامن تغییرات، متحول شده است. سرآغاز این تغییرات را هم باید نیما دانست که بنیانگذار شعر نو بود. هم نام خودش را در تاریخ ادبیات ایران جاودانه کرد و هم راه را برای تغییرات دیگر باز کرد.
کتاب طلوع شعر آفتاب دربردارنده اشعار و آثار برگزیده از شعرای شعر امروز است. اشعاری که با نهایت دقت در یک مجموعه گردآوری شدهاند تا لذت غرق شدن در شعر را به مخاطبان هدیه کنند.
کتاب طلوع شعر آفتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب طلوع شعر آفتاب را به تمام علاقهمندان به شعر ایران و شعر معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب طلوع شعر آفتاب
روی بندرگاه
آسمان یکریز می بارد
روی بندرگاه
روی دنده های آویزان یک بام سفالین در کنار راه
روی «آیش» ها که «شاخک» خوشه اش را می دواند
روی نوغانخانه روی پل که سلرتاسرش امشب
مثل اینکه ضرب می گیرند یا آنجا کسی غمناک می خواند.
همچنین بر روی بالاخانه همسایه من
مرد ماهیگیر مسکینی که او را می شناسی
خالی افتاده است اما خانه همسایه من دیرگاهیست
ای رفیق من، که از این بندر دلتنگ روی حرف من با تست
و عروق زخمدار من از این حرفم که با تو در میان می آید از درد درون خالیست
و درون دردناک من ز دیگر گونه زخم من می آید پر!
هیچ آوایی نمی آید از آن مردی که در آن پنجره هر روز
چشم در راه شبی مانند امشب بود بارانی
وه! چه سنگین است با آدمکشی (با مردمی رویای جنگ) این زندگانی
بچه ها، زن ها
مردها آن ها که در آن خانه بودند،
دوست با من، آشنا با من در این ساعت سراسر کشته گشتند
علی اسفندیاری (نیما یوشیج)
***
گلباران
من تن ملتهب خورشیدم
در میان انبوه گل های رنگانگ
و شاخه های درهم آنها
و عطر خوشبوی بوته هایشان
من تن ملتهب خورشیدم
گلهای رنگارنگ را دوست دارم
و از شاخه های سبز آنها لذت می برم
و از عطر خوشبوی آنها
گیج می شوم
من تن ملتهب خورشیدم
هنگامیکه به رنگ گلهای گوناگون، نگاه می کنم
و شاخه هایشان را با دست
لمس می کنم
و از بوی خوش آنها استفاده می کنم
احساس می کنم
که در میان گلها نشسته ام
آنوقت است که می توانم بگویم
من تنها نیستم
زیرا گلها مونسم هستند
و من آنها را نوازش می کنم
و حالا دیگر،
در میان گلها، گلباران شده ام
من تن ملتهب خورشیدم
علیرضا یونس زاده حقیقی (بهناز)
***
التهاب زندگی
دوباره کوچه، ماه و بار و یک نفر که نیست
و یک نفر
که روی بند بند هر ستاره ای سه تار می نواخت
و ماه از حیاط خانه شان همیشه بال می گرفت
و زندگی که روی بامشان باری گرفت و برگ
و کوچه ای که ناتمام مانده روی درّ پایش
و کوچه باغ روشنی که غصه مانده روی برگهایش
دوباره حرف های تازه ای که روی هم
و خواب های تازه ای که زود می پرند
دوباره کوچه، ماه و بار و هیچ کس که نیست
هیچ کس که نیست که باغ در التهاب رنگی اش شکوفه زار پس دهد
و یک نفر که نیست
بی روی نرده های صف کشیده دور تاکها
کنار آن که زنگ می زند و چشمهاش: که زنگ هم نزد
بهار هم که نیست
و یک نفر هم که نیست
برگ برگ خاطرات را
نشانده روی بازوان باد
دوباره کوچه نیست، ماه نیست و یک نفر که نیست، نیست
روز روشن است و شب که نیست
ولی صدای تیرگی بلند می شود بلند
میان پچ پچ درخت ها و رودها
میان هق هق پرنده ای که سر نهاده غم به روی بالهایش
زمین پر از ترانه است و ما کنار این حصارها
دوباره شیهه می کشیم و راه را همیشه اشتباه می رویم:
که هیج کس که نیست، که یک نفر که نیست، نیست.
بیا ای مسافر
که این کوچه باغ شقایق
بر این کعبه سبز مرغان عاشق
بیا ای مسافر که رفتی
ولی مانده یادت در این دل
در این کنج وامانده کور
مرا تا تو فرسنگ ها راه
تو را تا من اما هزاران گره هاست
پشیمانم از بودن خویش
اگر این چنین تا ابد عشق
به گرداب غم ها اسیرانت
اگر تا ابد موج شادی
چنین سرد و محزون و پیر است
پشیمانم از بودن خویش
چو فانوس دنیای تیره
ز تنداب وحشت خموش است
نمی آید از دور
همان تک مسافر
و چشمی در این امتداد بیابان
ز تکرار خود مانده خسته
نمی آید از ره مسافر
چرا؟
چون زمان ردرد توقف
زمین ناتوان از گذشتن
ولیکن جهان چون دل من
به راه مسافر نشسته است
مسافر
همان تک سواری درجه پ
در آن سوی آن تپه سرخ
به زندان هجرت اسیر است
مرضیه طاهری
حجم
۸۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۸۵ صفحه
حجم
۸۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۸۵ صفحه