دانلود و خرید کتاب صوتی رهبر خدمتگذار
معرفی کتاب صوتی رهبر خدمتگذار
کتاب رهبر خدمتگزار اثر کن جنینگز و جان استال ورت است. در دوران ما که نگرانیها درباره افت ارزشهای اخلاقی هر روزه در حال افزایش است، کتابِ رهبر خدمتگزار رویکردی را به شما معرفی میکند که هم اخلاقمدارتر و هم کارآمدتر از رویکردهای بیرحمانه و مادیگرایانه است که فقط باعث رواج بیمهری و در بیشتر موارد، از بین رفتن سازمانهای بزرگ شدهاند.
درباره کتاب صوتی رهبر خدمتگزار
کتابِ رهبر خدمتگزار یک رویکرد عملی منحصربهفرد برای اجرای سبک رهبریِ خدمتگراست. مفهومی محبوب و گسترده که در آرای شخصیتهای برجستهای مانند کِن بِلانچارد (Ken Blanchard)، پیتِر سِنگِه (Peter Senge)، استفان کاوی (Stephen Covey)، پیتِر بِلاک (Peter Block) و بسیاری دیگر دیده میشود. نحوه رهبری در رویکردِ رهبر خدمتگزار، خدمترسانی به دیگران است. شاید فکر کنید ترکیب متناقضی بهنظر میرسد، اما بسیار کارساز است. در کتابِ صوتی رهبر خدمتگزار، بهطور گسترده درباره پنج اصلی صحبت میشود که برای اجرای رویکرد رهبر خدمتگزار در سازمانها ضروری است.
این اثر کتابی درباره رهبری است: رهبری در زندگی، کسبوکار و اجتماع. همچنین، داستانی درباره رشد فردی است و این که رهبرانِ ویروز و موفق چگونه با تکیه بر اشتیاقِ خود برای رو به رو شدن با سهمگینترین چالشهای زندگی به رهبرانی والا تبدیل میشوند.
شنیدن کتاب رهبر خدمتگزار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام رهبرانی که به دنبال رشد، ارتقا و توسعه فردی خویش هستند، پیشنهاد میکنیم.
درباره نویسندگان کتاب رهبر خدمتگزار
کِن جِنینگز
کِن جِنینگز، با مدرک دکترای تخصصی، یکی از مربیانِ حوزهٔ رهبری است و از شرکای ارشدِ وِنچور وُرکز (VentureWorks) است. تخصص اصلیِ او در اجرای کارآمدِ راهبردهاست. همچنین، او یکی از اعضای هیئت علمیِ دانشکدهٔ رهبری در دانشگاهِ بِتِل (Bethel University School of Leadership) است. پیش از این، جِنینگز یکی از شرکای شرکتِ اَکسِنچور (Accenture)، از مشاورانِ سرمایهگذاری جسورانه و از افسرانِ نظامی بود. او یکی از نویسندگانِ کتابِ «تغییرِ نظامِ سلامت: خلقِ شرکتی همواره پیروز در عرصهٔ سلامت» است.
کِن بنیانگذار و از شرکای مدیریتِ شرکتِ وِنچور وُرکز است. او در حوزهٔ توسعهٔ رهبری، راهبردها و مدیریتِ تغییر فعالیت دارد. همچنین، یکی از مشاورانِ ارشد در دانشگاهِ بِتِل در حوزهٔ رهبریِ خدمتگزار و توسعهٔ اجرایی است. تمرکز اصلیِ فعالیتها در دانشگاهِ بِتِل، ایجادِ رویکردِ نو و جالب توجه در حیطهٔ توسعهٔ رهبریِ اجرایی است که ترکیبی از بهترین شیوههای مربیگری رهبری، دستیاریِ اجرای راهبردها و رهبریِ خدمتگرا باشد.
کِن در طرحهای ابتکاری مدنی بسیاری شرکت کرده که هدف از آنها شتابدهی به امورِ مؤثرِ رهبرانِ خدمتگزار در جوامع مدنی بوده است. او اشتیاق خاصی به تربیت و آموزش مدیران اجرایی دارد تا به رهبرانی کارآمدتر تبدیل شوند و در عینحال، بهدنبال معنای زندگی باشند.
پیش از این، کِن یکی از شرکای ارشد شرکتِ اَکسِنچور بود. او مشارکتِ مشتریان را در چندین حیطه مدیریت میکرد: مدیریت تغییر، راهبردها، یکپارچهسازی پس از ادغام، مدیریت پزشکی، تحول سازمانی، توسعهٔ تیمی، برنامهریزی سناریو، پیادهسازیِ سامانههای اطلاعاتی و بهبود عملیاتها. طی آن سالها، کِن با بسیاری از شرکتهای پیشرو در آمریکا همکاری نمود.
کِن، پیش از فعالیتش در اَکسِنچور، جزو افسران نظامی بود که در چندین نقطه دنیا عهدهدار انواع نقشهای رهبری بود. در حال حاضر، در ساخت شرکتهای جدید فناورمحور در حوزههای دفاعی و دفاعِ زیستی فعالیت میکند.
او در دانشگاهها و دانشکدههای بسیاری تدریس کرده است: کالج ویلتون، دانشکدهٔ کسبوکارِ دانشگاهِ میشیگان، دانشکدهٔ کسبوکارِ دانشگاهِ کلمبیا، دانشگاه مِریلَند (بخشِ شرق آسیا)، کالج کینگز فاند در لندن و مؤسسهٔ فناوریِ نیروی هوایی. او در کتاب پیشینِ خود، "تغییرِ نظامِ سلامت: خلقِ شرکتی همواره پیروز در عرصهٔ سلامت"، بر راهبردهایی کلیدی متمرکز میشود که سازمانهای پیشرو در حوزهٔ سلامت، برای تحولآفرینی در فرایندهای بهداشت و درمان بهکار میگیرند.
کِن دارای دکترای رفتارِ سازمانی از دانشگاهِ پوردو، کارشناسیِ ارشد مدیریت از مؤسسهٔ فناوری نیروی هوایی و کارشناسیِ علوم رفتاری از آکادمیِ نیروی هوایی ایالات متحده است.
جان اِستالوِرت
جان اِستالوِرت، دارای دکترای وزارتخانهای (D. Min.)، رئیسِ بنیادِ رهبریِ پیتزبورگ است؛ انجمنی با قدمتِ ۲۵ ساله که در شهرِ پیتزبورگ (Pittsburgh) فعالیتهای تعاونی انجام میدهد و تاکنون ۵۰ بخش اجتماعی و سازمانِ مذهبمحور ایجاد کرده است.
او قبلاً یکی از کشیشان شهر بود و در حال حاضر، یکی از اعضای هیئت علمیِ کالجِ ژنو (Geneva College) در رشتهٔ رهبریِ سازمانی است.
جان، رئیس کلِ بنیادِ رهبریِ پیتزبورگ است. سازمانی واسطه، با قدمتی ۲۵ ساله، واقع در پیتزبورگ، که بهطور تخصصی در تلاش است تا رهبرانِ دولتی، کسبوکارها و بخشهای گوناگون اجتماعی را گرد هم بیاورد تا با کمک یکدیگر، مشکلات اجتماعی و انسانی را حلوفصل کنند. جان رهبرِ گروهی بیستوپنج نفره از رهبرانِ بخشهای مختلف است که سالانه ۱۲ میلیون دلار را مدیریت میکنند تا شرایط زندگی و سطحِ خودکفاییِ طبقهٔ پاییندستِ جامعه را بهبود دهند.
جان، طی ۹ سال حضور در بنیادِ رهبریِ پیتزبورگ، در فعالیتهای متنوعی حضور داشت که از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: ایجادِ سازمانهای غیرانتفاعیِ جدید، تدوینِ رویکردهای کسبوکارمحور برای حلوفصلِ منازعاتِ بخشهای مختلفِ اجتماعی و آموزشِ مدیرانِ اجرایی برای سازمانهای غیرانتفاعی در ردههای بالای مدیریتی، شراکت در کارهای عمرانی و کارآفرینیِ اجتماعی.
همچنین، جان اِستالوِرت عضو هیئت علمیِ کالج ژنو در مقطع کارشناسی ارشد در رشتهٔ رهبریِ سازمانی است که در آنجا به تدریسِ حوزههای رهبریِ خدمتگزار، تصمیمگیری و اصول اخلاقی مشغول است. دانشجویانِ جان بزرگسالانی هستند که تماموقت کار میکنند؛ یعنی، رهبرانِ حیطههای گوناگونِ کسبوکار و خدماتِ انسانی که در هر جلسه، مشکلاتِ واقعیِ دنیای رهبری را با خود به کلاس درس میآورند تا حل کنند.
جان، پیش از آنکه رئیس بنیاد رهبری پیتزبورگ شود، مؤسسهٔ آموزش مبانی رهبری را تأسیس و مدیریت کرد و در عینحال، با چندین بنیادِ رهبری در آمریکا همکاری داشت تا اثرگذاریِ آنها را در جوامع و گروهها تقویت کند. جان در حوزهٔ رهبریِ بخشهای اجتماعی تدریسهای فراوانی کرده است. همچنین، در همایشهای شهری در آمریکا، آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی سخنرانیهای بسیاری داشته است.
جان، در حال حاضر، وظیفهٔ نظارت و حمایت بر سایر وزرا را بر عهده دارد. او از دانشکدهٔ الهیاتِ باپتیستِ شرقی مدرکِ دکترای رهبریِ تحولگرا، از دانشکدهٔ الهیاتِ منونیت اَسوشیِیتد کارشناسیِ ارشدِ در حوزهٔ الهیات و از دانشگاهِ منونیتِ شرقی مدرکِ کارشناسی خود را در رشتهٔ جامعهشناسی و امور اجتماعی دریافت کرده است.
جان اِستالوِرت، عمرِ خود را وقفِ خدمترسانی به شهرِ پیتزبورگ و مردمانش کرده است. در بیشترِ شبها، یا دارد به همسرش کمک میکند تا شام را برای خانواده آماده کنند یا اینکه دارد با شگفتی دربارهٔ سرعت رشد و بزرگ شدنِ فرزندانش حرف میزند.
بخشی از کتاب صوتی رهبر خدمتگزار
یک هفته از آخرین یادداشتم میگذرد. انرژی و اشتهای پدرم برگشته بود. همین باعث شد که من و پدرم دوباره به پروژهٔ رهبرِ خدمتگزار رسیدگی کنیم. مادرم، پدرم و من همگی میدانیم که این بازگشت موقت است؛ شاید عمری کوتاه داشته باشد. میخواهیم نهایت بهره را از آن ببریم.
دیروز، نتایج تحقیقاتم را با پدرم مرور کردیم. یادداشتهایم را به او نشان دادم و دربارهٔ آموختههایم صحبتی طولانی کردیم. همانطور که یادداشتهایم را میخواند، با اشتیاق تماشایش میکردم – لبخندها، سر تکان دادنها و گاهی خندههای ناگهانیاش را میدیدم. برای چند لحظه، بعد از اینکه خواندنش تمام شد و اشک در چشمانش حلقه زده بود کاملاً به صورتش خیره شده بودم تا آنکه نگاهش به من افتاد.
وقتی خواندنش تمام شد، خیلیساده گفت: «واقعاً عالیه.» چهرهاش گویای همه چیز بود.
بعد در اینباره حرف زدیم که یادداشتهایم خیلی شخصی شدهاند. پدرم گفت که از نظرِ او، این حالت، بهترین بخش کار است.
پدرم گفت: «مایک، اگر شخصی نبود، ارزشی نداشت!»
از اظهار نظرش جا خوردم. یکراست، به اصل مطلب اشاره کرد.
پدرم در توضیح گفت: «دربارهٔ حرفهای مارتین برای کمک به مردم نوشتی. متوجه شدم نکاتی را که به تو گفته دربارهٔ هر کسی میشه بهکار برد، فرزندانِ زندانیان و مدیرانِ عامل، فرقی نمیکند. در مورد همه کاربرد دارد. اگر فقط خدماترسانی کنیم یا به مردم دیدگاه و بینش بدیم، همان وابستگی سنتی را دوباره داریم اجرا میکنیم. همهٔ ما باید حتماً سهمی در پیشرفت دیگران داشته باشیم. باید موضوع شخصی شود. همهٔ ما باید ماحصلِ این کار را در زندگیمان تجربه کنیم.»
در ادامه، با لبخندی، اضافه کرد:
«حالا در یک تیم هستیم. این دفترچه همهٔ فرایند را یکجا دربرگرفته، از جمله خودت را. هیچچیزِ دیگری نمیتوانست من را اینقدر راضی کند.»
هیچچیز دیگری هم نمیتوانست مرا اینقدر راضی کند. من در تیمِ پدرم هستم!
پدرم گفت: «ولی کارِ تو هنوز تمام نشده، چند بُعدِ مهم هنوز در داستان وارد نشدند.»
همانطور که پدرم حرفِ بعدیاش را آماده میکرد، منتظر ماندم.
-«مایک، تمام کسانیکه در این کار مشارکت داشتند -پلیس، مدیران اجرایی شرکتها، رهبران – باید بهم وصل باشند، چون هرکدامشان تواناییای دارند که دیگران به آن نیاز پیدا میکنند. برتری و امتیازِ منزوی، چه در ادارهٔ پلیس باشد چه در کسبوکاری سودآور یا در کلیسایی روبهرشد، اصلاً امتیاز محسوب نمیشه. گروههای مردمی باید احیا بشند. ما داریم این کار را انجام میدیم تا آن اثری را روی کل شهر بذاریم که فقط وقتی تمام نقاط قوّت و توانمندیهای مردم را برای خدمترسانی به همه جمع میکنیم ایجاد میشه.»
پدرم چند صفحه در دفترچه به عقب برگشت تا به هرمهایی که کشیده بودم رسید و اصطلاحاتِ من را مرور کرد: هرم را واژگون کن، میله را بالا ببر، راه را باز کن.
-«از تو میخوام به چند مورد از کارهای فوقالعادهای که جان کِرِتزمان (John Kretzmann) و جان مکنایت (John McKnight)، چند سال پیش در شیکاگو (Chicago) انجام دادند نگاه کنی. مارتین زمان زیادی را با این افراد سپری کرده تا ببیند چطور میشه از نقاط قوتِ جامعه استفاده کرد.»
پدرم کتابِ کارش را از قفسهٔ کتابها بیرون آورد و حدود یکساعت صرفِ ورق زدن آن کرد و در اینباره برایم توضیح داد که چطور الگوی رهبرِ خدمتگزار، کلِ جامعه را در بر میگیرد.
در ادامه گفت: «یک تناقض دیگر اینجاست. حتماً شنیدی که میگن بهترین راه برای بهبودِ خودمان این است که روی نقاط ضعفمان کار کنیم. الآن معلوم شده که عکس این قضیه درسته.»
ابروهایم از تعجب در هم رفت. الآن چند دهه میشود که روی نقاط ضعفم کار میکنم. خُب، باشه، شاید این تلاشها آنقدرها هم مفید نبوده است.
پدرم در ادامه گفت: «شاید تناقض بهنظر برسد. با کار کردن روی نقاط ضعف میشه به نتایج بهتری رسید. ولی اگر توجهِ ما معطوفِ به نقاط قوتمان بشه، نتایج فوقالعادهای بدست میاریم.»
زمان
۳ ساعت و ۲۳ دقیقه
حجم
۱۸۶٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۳ ساعت و ۲۳ دقیقه
حجم
۱۸۶٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد