دانلود و خرید کتاب صوتی از اعماق
معرفی کتاب صوتی از اعماق
کتاب صوتی از اعماق مجموعه داستانهای کوتاه نوشته یاسمن شکرگزار است که با صدای خود او میشنویم. این داستانها به بیان مسائلی میپردازند که در ظاهر ساده هستند اما در نهایت ممکن است به بروز یک فاجعه تمام عیار بدل شوند.
درباره کتاب صوتی از اعماق
کتاب صوتی از اعماق اثر جدید یاسمن شکرگزار است که پیش از این با کتاب رگ شناخته شده بود. از اعماق ده داستان کوتاه دارد. داستانهایی که در فضایی نسبتا اندوهناک روایت میشوند و از وقایع مختلفی حرف میزنند. نویسنده در تلاش است تا در میان روایت داستان و سیر ماجراها، همگام با رخدادهایی که در هر داستان اتفاق میافتد، نگاهی به مسائل و مشکلات زندگی افراد بیندازد. او با این کار به واکاوی در مسائلی میپردازد که هرچند ممکن است در ظاهر بسیار ساده جلوه کنند اما در نهایت میتوانند فاجعهای بیافرینند.
باتلاقی از تاریکی، غرق شده، دو کف دست، گوری زیر چشم، در میان قرنیزها، درکات، صدایی از اعماق، پیش گنجشکها، داربستهایی روی آسمان و درد نام داستانهای این مجموعه است.
کتاب صوتی از اعماق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از طرفداران ادبیات داستانی و داستان کوتاه ایرانی هستید، شنیدن کتاب صوتی از اعماق میتواند لذتی عمیق را به شما هدیه کند.
درباره یاسمن شکرگزار
یاسمن شکرگزار در خرداد ماه سال ۱۳۶۳ متولد شد. او در رشته تئاتر تحصیل کرد و از سال ۱۳۸۲ با نوشتن داستان کوتاه و نمایشنامه برای شبکههای رادیویی کار نوشتن را آغاز کرد. اولین کتاب او رگ نام داشت که نشر چشمه منتشر کرد. مجموعه داستان از اعماق را انتشارات آگه چاپ کرد و بازنویسی داستان عاشقانه بهرام و گل اندام برای نوجوانان نیز در نشر هوپا منتشر شد.
بخشی از کتاب صوتی از اعماق
«قربانعلی فکر میکند همهچیز از همان میلهها شروع شد. همان داربستهایی که برایش طناب بندبازیای بودند که در ۳۶۵ روز سال، نزدیک ۳۰۰ روزش را رویشان در آسمان هنرنمایی میکرد، بدون هیچ بینندهای که برایش کف بزند. خوابیده روی تشک و سعی میکند کشوقوسی به تناش بدهد تا کمی از لختیای که حتا احساساش نمیکند از تناش بیرون برود، اما نمیشود. هیچکدام از بندهای تناش، از او که ۵۵ سال باهاشان خوب تا کرده بود و نگذاشته بود خط و خشی بهشان بیفتد فرمان نمیبرند.
به فریده نگاه میکند که توتفرنگیها را توی دهان میچپاند. سرفهای میکند تا فریده طبق عادت بدناش را کمی جابهجا کند. فریده سبد توتفرنگی را روی زمین میگذارد. کنارش زانو میزند، دست زیر پهلویش میاندازد و به پهلو میخواباندش.
«ای کاش میمردی و نمیشدی بلای جون.»
با دهان پر این را میگوید و لیوان و ظرف داروها را از کنار قربانعلی برمیدارد و بلند میشود. زیر لب همان جمله را مثل وردی پشت هم تکرار میکند و به آشپزخانه میرود.
بغض گلوی قربانعلی را میفشارد. در آن یک روز، گوشهایش که چند ماه بود نمیشنیدند، چیزهایی از فریده شنیده بودند که فکرش را نمیکرد روزی توی خواب هم فریده بهش بگوید. نمیداند بعد پنج ماه باید از این اندک شنوایی خوشحال باشد یا ناراحت.»
زمان
۲ ساعت و ۴۸ دقیقه
حجم
۲۳۱٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۲ ساعت و ۴۸ دقیقه
حجم
۲۳۱٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد