دانلود و خرید کتاب صوتی سفر ربکا
معرفی کتاب صوتی سفر ربکا
کتاب صوتی سفر ربکا، داستان دختری به نام ربکا است که با مادرش، برای سفر به آمریکا سوار کشتی میشوند و ربکا اتفاقات جالبی را که در مسیر برایشان میافتد، تعریف میکند. ان بل داستان سفر ربکا را نوشته و یاسین محمدنیا آن را به فارسی ترجمه کرده است. این داستان را با صدای نفیسه فتحی و از انتشارات صوتی آوا رسا میشنویم.
دربارهی کتاب صوتی سفر ربکا
ماجرای کتاب صوتی سفر ربکا، ماجرای دختری است که همراه مادرش برای یک سفر بزرگ آماده میشوند. آنها قرار است با هم به کشور آمریکا سفر کنند. برای این سفر بزرگ و هیجانانگیز، قرار است سوار کشتی شوند و بعد از چندین و چند روز توی کشتی بودن، بالاخره به آمریکا میرسند. احساسات ربکا و همه مردمی که در کشتی هستند، با دیدن مجسمهی آزادی دگرگون میشوند و ربکا همهی آنچه را که در مسافرت دیده و شنیده است را به خوبی تعریف میکند.
کتاب صوتی سفر ربکا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
داستان کتاب صوتی سفر ربکا برای کودکانی که به مدرسه میروند و نوجوانان جذاب و خواندنی است. اگر به خواندن سفرنامه علاقهمند هستید، این داستان برایتان دلچسب است.
جملاتی از کتاب صوتی سفر ربکا
نمیدانم چند روز با کشتی مسیر رفتن به آمریکا را سپری کرده بودیم.اما خوب یادم است که روز آخر، هوا سرد، مه آلود و بارانی بود. ابرهای سیاه بالای سرمان، آفتاب را پنهان کرده بودند. باران با سرعت میبارید و نهایتا بعد از چند ساعت، باران بند آمد.
همه ی افرادی که روی عرشه ی کشتی ایستاده بودن، با هیجان وصف ناپذیری، توی گوش هم پچ پچ می کردند. من کنار مامانم ایستاده بودم و او هم انگشتهایش را خیلی آرام مثل یک شانه، از لای موهایم رد میکرد. مامان گفت: «ربکا، به نظر میرسه که امروز بالاخره به آمریکا میرسیم.»
با اینکه روی عرشه ی کشتی فضای زیادی برای بازی کردن نبود، اما بچهها با پاهای برهنه، دنبال هم میدویدند. پیرمردها هم یک گوشه، کنار هم نشسته بودند و شطرنج بازی میکردند.
کشتی همچنان در حال حرکت بود که ناگهان مجسمهی آزادی را دیدیم و او مثل ملکهی اقیانوس ها، از لابه لای ابر و مه پدیدار شد. حتی بعضی از آدم بزرگا با دیدنش اشک توی چشمانشان جمع شد و جوری به سمتش دست تکان میدادند که انگار مجسمه داشت واقعا به ما نگاه میکرد، من چندتا جمله را میشنیدم. مثلا یکی میگفت: «چه زن زیبایی»، «اون خیلی زیبا و با وقاره» ، «خدایا شکرت که بالاخره دیدیمش»، مجسمهی آزادی خیلی بزرگ بود، قیافهی جدی داشت و توی دست راستش که بالا بود مشعلی قرار داشت...
زمان
۲۸ دقیقه
حجم
۴۰٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۲۸ دقیقه
حجم
۴۰٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد