دانلود رایگان کتاب صوتی نمایش صوتی داستان «بگو آره» با صدای مهدی رضایی
تصویر جلد کتاب صوتی نمایش صوتی داستان «بگو آره»

دانلود و خرید کتاب صوتی نمایش صوتی داستان «بگو آره»

معرفی کتاب صوتی نمایش صوتی داستان «بگو آره»

نمایش صوتی داستان بگو آره، داستان کوتاهی نوشته توبیاس ولف است که ماجرای گفتگویی است که بین زن و شوهری درباره‌ی ازدواج کردن شکل می‌گیرید. شادی شریفیان داستان را به فارسی ترجمه کرده و کانون فرهنگی چوک آن را در اختیار شنوندگان قرار داده است. 

درباره‌ی نمایش صوتی داستان بگو آره

نمایش صوتی داستان بگو آره، داستان گفتگویی است که در حین شستن ظرف‌ها بین زن و شوهری درمی‌گیرد. مرد و زن در حال شستن و خشک کردن ظرف‌ها پس از شام هستند. مرد پیش خودش فکر می‌کند که شستن ظرف‌ها کاری است که باعث می‌شود زنش خوشحال شود ولی گفتگوی عجیبی که بین آن‌ها اتفاق می‌افتد همه چیز را تغییر می‌دهد. آن دو درباره‌ی ازدواج بین سیاه‌پوستان و سفیدپوستان و اینکه آیا کار درستی هست یا نه صحبت می‌کنند و اختلاف نظری که دارند، حالت عجیبی به شب آن‌ها می‌دهد.

نمایش صوتی داستان بگو آره را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر به داستان‌های کوتاه از نویسندگان معروف خارجی علاقه دارید، داستان بگو آره، مانند گریز دلپذیری برایتان است.

درباره‌ی توبیاس ولف

توبیاس ولف سال ۱۹۴۵ در آلاباما به دنیا آمد. اما در واشینگتن بزرگ شد. او مدتی در پالو آلتو، کالیفرنیا در کالیفرنیا به تدریس برنامه‌های داستان‌نویسی و ادبیات پرداخت.

توبیاس ولف به خاطر مجموعه‌های داستان کوتاه شهرت زیادی دارد. او در کنار ریموند کارور، ریچارد فورد، آن بیتی و دیگر نویسندگان مینی‌مالیست از پیشتازان داستان کوتاه امروز آمریکاست.

معروف‌ترین اثر وولف، زندگی این پسر است که از روی خاطرات کودکی خودش نوشته شده است. این کتاب جایزه کتاب لس‌آنجلس تایمز را به خود اختصاص داده است.

وولف سه بار برنده جایزه اُ- هنری شده و به خاطر مجموعه داستان‌های کوتاه، رمان‌ها و خاطراتش مورد تقدیر قرار گرفته‌است.

جملاتی از نمایش صوتی داستان بگو آره

_« من فقط نمی‌دونم اگر یه سفید پوست با یه سیاه پوست ازدواج کنه، چه عیبی داره؟ فقط همین»

_« فرهنگ اونا با ما یکی نیست. یکم حرف زدنشون رو گوش کن! حتی زبونشون هم زبون خاص خودشونه. از نظر من اصلا ایرادی هم نداره. من اصلا دوست دارم به حرف زدنشون گوش بدم.»

واقعا دوست داشت. به دلایلی این کار او را خوشحال می‌کرد. «ولی این فرق می‌کنه. یه نفر از فرهنگ اونا و یه نفر از فرهنگ ما. هیچوقت نمیتونن همدیگه رو درست و حسابی بشناسند.»

_«اونجوری که تو منو میشناسی؟»

_«آره اونجوری که من تو رو میشناسم.»

_«ولی اگر همدیگه رو دوست داشته باشند؟»

حالا تندتر ظرف‌ها را می‌شست. بدون اینکه به مرد نگاه کند. مرد فکر کرد و گفت: «حرف منو اینطور تعبیر نکن. یه نگاهی به آما بنداز. بیشتر این ازدواج‌ها شکست می‌خوره.

_«آمار؟»

زن داشت سرسری دستمالی روی بشقاب‌ها می‌کشید و با سرعتی دیوانه وار روی جا ظرفی تلنبارشان می‌کرد. خیلی از بشقاب‌ها هنوز چرب بودند و خرده غذاهای بین دندانه‌های چنگال‌ها مانده بود.

_«خب خارجی‌ها چطور؟ حدس می‌زنم درباره‌ی ازدواج دوتا خارجی هم همینطوری فکر می‌کنی.»

عاطفه
۱۳۹۹/۰۵/۲۰

فقط آخرش و نفهمیدم! یعنی چی شد!؟کلا داشت توهم میزد؟؟؟؟!!!!

محبوبه
۱۴۰۲/۱۰/۰۳

آخر داستان چی شد؟ غریبه کی بود؟ مرده توهم زده بود اصلن زن داشت یا نه؟🤔

کاربر 7755077
۱۴۰۲/۱۰/۰۳

آخرش یک غریبه چیه

Saber.tarigolizadeh
۱۴۰۲/۰۴/۰۳

خوب بود.

کاربر 4062697
۱۴۰۱/۰۳/۲۵

اخرش چی شد زن صورتش را سیاه کرد؟؟؟

Mohammad Bagheri
۱۳۹۹/۰۱/۲۴

داستان زیبایی بود.

Nazanin
۱۴۰۳/۰۳/۲۳

از این داستانای هیچی به هیچی خوشم نمیاد

atena
۱۴۰۰/۰۹/۰۷

من هم متوجه آخر داستان نشدم که دقیقا چه اتفاقی افتاد ولی درکل داستان خوبی بود

فرزاداشرفی
۱۳۹۹/۰۷/۲۴

اختلاف نژادی

زمان

۱۲ دقیقه

حجم

۲۹٫۵ مگابایت

قابلیت انتقال

دارد

زمان

۱۲ دقیقه

حجم

۲۹٫۵ مگابایت

قابلیت انتقال

دارد

قیمت:
رایگان