دانلود کتاب صوتی مدرسه جادویی ماسویان با صدای امیرحسین زارع + نمونه رایگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب صوتی مدرسه جادویی ماسویان اثر مهدی سلجوقی

دانلود و خرید کتاب صوتی مدرسه جادویی ماسویان

نویسنده:مهدی سلجوقی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۹از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی مدرسه جادویی ماسویان

کتاب صوتی مدرسه جادویی ماسویان نوشته و حاصل گویندگی امیرحسین زارع است. انتشارات متخصصان این رمان صوتی، تخیلی و فانتزی را منتشر کرده است.

درباره کتاب صوتی مدرسه جادویی ماسویان

کتاب صوتی مدرسه جادویی ماسویان اولین کتاب از یک مجموعه رمان ۷جلدی است. در اولین رمان از این ۷گانه، ما با نام‌ها و مکان‌ها و اتفاقات هیجان‌انگیزی که در اولین سال ورود بچه‌ها به «ماسویان» رخ می‌دهد، آشنا می‌شویم و پاسخ سؤال‌هایی از قبیل اینکه ماسویان چیست و کجاست و چرا در خارج زمین است و چگونه انسان به آنجا می‌رود و نیروهای تاریکی چه هستند و چه قدرت‌هایی دارند و چگونه بر انسان‌ها مسلط می‌شوند و چه نیروها و توانایی‌های شگفت‌آوری در انسان‌ها هست و چگونه این توانایی‌ها بروز می‌کند و اینکه درنبرد نهایی چه کسانی پیروز می‌شوند و سؤالات بی‌شمار دیگر را دریافت خواهیم کرد.

در این رمان، گروهی از اساتید که دارای قدرت‌های فراانسانی شده بودند، در ماسویان، مدرسه‌ای جادویی در خارج از کرهٔ زمین، دور هم جمع شدند و بر آن شدند که بگردند در زمین و نوجوانانی ۱۵ساله و مستعد را انتخاب کنند؛ برای پرورش و آموزش و کسب مهارت‌های لازم در آن مکان و برای آن هدف غایی. در این مسیر پرپیچ‌وخم، ماجراهایی تلخ و شیرین و عجیب و شگفت‌انگیز رخ داد که خوانندگان جان، در طول رمان‌های ۷گانه با آن‌ها مواجه خواهند شد.

شنیدن کتاب صوتی مدرسه جادویی ماسویان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستاین معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب صوتی مدرسه جادویی ماسویان

«در گوشه‌ای، کنار قبری، پیرمردی نشسته بود. پسرکی هم در کنارش ایستاده بود. بر سروصورت پیرمرد موهایی که در آسیاب زندگی سپید شده بود، گواه آن بود که سن‌وسالی از او گذشته است. ریش‌ها، بر گونه‌های پیرمرد موهای سپیدی پراکنده روئیده بود. موهای سرش سپید و موهای جلوی سر ریخته بود. سنش حدود شست و اندی سال می‌نمود. قدی متوسط داشت. اندامش متعادل بود، نه خیلی چاق و نه خیلی لاغر. به بازوانش که دست می‌زدی، ماهیچه‌ها در اثر کار زیاد در معدن زغال‌سنگ، سفت مثل سنگ شده بود. او در حال حاضر بازنشسته بود. نامش مرداس بود.

پسرک مو فرفری ایستاده در کنارش کاوه نام داشت. لاغر اندام بود، با چهره‌ای گندم‌گون و نمکین که به نظر می‌رسید ارتباط نزدیکی با پیرمرد دارد. لباس‌های تنش زیاد نو و تمیز به نظر نمی‌رسید. پسرک کوله‌پشتی و عصایی همراه خود داشت. به‌خصوص وقتی به صحرا برای چوپانی می‌رفت.

پیرمرد در روستا فک‌وفامیلی نداشت. او قبل از اینکه به اینجا بیاید در شهری نزدیک روستا زندگی می‌کرد؛ اما در زلزله‌ای مهیب که در آن شهر اتفاق افتاد، بیشتر اعضای خانواده‌اش را از دست داد و او ماند و همسر و مادرش.

مرداس همراه همسر و مادرش به اینجا آمد که هم نزدیک‌ترین مکان به شهر بود و هم در کنار کوه امنیت بیشتری داشت. در طی سال‌ها سه فرزند به جمع آن‌ها اضافه شد به‌نام‌های «کاوه و گلباد و رایکا». چندسال بعد، مادرش از دنیا رفت و او هرسال در چنین روزهایی به کنار قبر مادرش می‌آمد و شمعی روشن می‌کرد و گل‌هایی روی قبر می‌گذاشت و خلاصه یادش را گرامی می‌داشت و امروز با کاوه آمده بود.

همه سرقبرها بودند که ناگهان همهمه‌ای برپا شد. از جادهٔ منتهی به گورستان، جمعیتی انبوه از مردان پیدا شد. همگی سیاه پوش.

در بین آن‌ها جوانانی بودند که پارچه‌ای بر سر بسته و با پرچم‌ها و چوب‌های بلند در دست، در حال حرکت به‌سمت گورستان بودند. گروهی دیگر از مردمان ماکت چوبی بسیار بزرگی را که با انواع پارچه‌های رنگی و انواع گل‌های طبیعی و کاغذی مزین شده بود، بر سر دست گرفته بودند و می‌آوردند. در میان جمعیتی که می‌آمدند علاوه‌بر مردم همین روستا، مردمانی از روستای مجاور هم بودند که هرسال طبق سنتی در این روز مخصوص به اینجا می‌آمدند و در این مراسم شرکت می‌کردند.

تودهٔ جمعیت به رود سیاهی می‌مانست که هرلحظه به گورستان نزدیک‌تر می‌شد.

جمعیت به ابتدای گورستان که رسید متوقف شد. ماکت چوبی بر زمین نهاده شد و جوان‌ها هم پرچم‌ها و چوب‌های بلند در دست خود را بر زمین گذاشتند. مردی سالخورده که گویی کدخدای ده بود از میان آن جمع جلو آمد و رو به گورستان، با صدایی رسا آوازی سر داد که مضمونش این بود:

«سلام ای خفتگان در خاک، ای آنان که تا مدتی قبل، پیش ما بودید و اکنون زیر خروارها خاک آرمیده‌اید. سلام و درود بر شما...»

مرد به‌گونهٔ آواز، سخن می‌گفت و مرده‌ها را خطاب قرار می‌داد که گویی آن‌ها کلام او را می شنوند.»

نظرات کاربران

sadat
۱۴۰۲/۱۱/۱۲

داستان کتاب خیلی عالی مخصوصا برای نوجوان ها حتما توصیه میشه

زمان

۱۴ ساعت و ۵۴ دقیقه

حجم

۷۷۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۱۴ ساعت و ۵۴ دقیقه

حجم

۷۷۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان