دانلود و خرید کتاب صوتی ساعتی برای زندگی کردن، ساعتی برای عشق ورزیدن

کتاب صوتی ساعتی برای زندگی کردن، ساعتی برای عشق ورزیدن نوشته ریچارد کارلسون و کریستین کارلسون است که با ترجمه موژان غفاری و صدای افشین اعتماد و فریبا فصیحی منتشر شده است. این کتاب به شما کمک می‌کند بیشتر از زندگی لذت ببرید.

درباره کتاب ساعتی برای زندگی کردن، ساعتی برای عشق ورزیدن

کتاب ساعتی برای زندگی کردن، ساعتی برای عشق ورزیدن با بیان و زبانی شیرین و گرم و زیبا به شما درس دوست‌داشتن و قدر زندگی را دانستن خواهد داد. شما با شنیدن این اثر شگفت‌انگیز معنای عشق واقعی به همسر و فرزند و عزیزانتان را خواهیدآموخت.

نویسنده کتاب، ریچارد کارلسون، جایی بین مرگ و زندگی برای عشق واقعی زندگی خود نامه‌ای می‌نویسد. عشقی که در نامه‌ او پاسخ همسرش به آن به چشم می‌خورد، برای همه ما آموزنده است. هم درباره زندگی و هم درباره مرگ و هم درباره معنویتی فراتر از آن دو.

این کتاب در حقیقت داستان عاشقانه‌ای واقعی و تذکری تکان‌دهنده در میان زندگی‌های پرمشغله امروزی و درباره افرادی است که در زندگی قابل جایگزین شدن نیستند و شاید باعث شود برای این که لحظه‌ای همسر و فرزند و عزیزانتان را درآغوش بگیرید و حال پدرو مادرتان را با یک تماس تلفنی بپرسید کارتان را هرچه هست به کناری بگذارید.

شنیدن کتاب ساعتی برای زندگی کردن، ساعتی برای عشق ورزیدن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کسانی که می‌خواهند از زندگی لذت ببرند پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب ساعتی برای زندگی کردن، ساعتی برای عشق ورزیدن

با چه کسی تماس می‌گرفتید؟

اگر تنها یک ساعت برای زندگی فرصت داشتم، این را می‌توانم به شما بگویم که با چه کسانی تماس نمی‌گرفتم. مسلماً آن فرد کارگزار بورسم، برنامه‌ریز مالی‌ام، بانک‌دارم یا حساب‌دارم نبود. اشتباه متوجه منظورم نشوید. اینها همه انسان‌های خوبی هستند، اما آخرین چیزی که ذهن مرا به خود مشغول می‌کند این است که در طول زندگی‌ام چقدر پول درآورده‌ام یا چقدر برایم باقی مانده است. چیزهایی که زمانی مهم به نظر می‌رسیدند، مثل نرخ سود اوراق بهادار، یا میزان مالیاتی که پرداخت می‌کنم، کاملاً بی‌اهمیت به نظر می‌رسیدند. بسیاری از ما در زندگی وقت زیادی را صرف کسب شهرت و موفقیت می‌کنیم. اما اگر تنها یک ساعت از زندگی‌ام باقی مانده بود، تمام آن دستاوردها بی‌معنی به نظر می‌رسیدند.

به نشان‌های افتخارم نگاه نمی‌کردم. و به دفتر کارم سر نمی‌زدم تا کارهایی را که برای لحظهٔ آخر باقی مانده‌اند انجام دهم. به هر حال همیشه کاری برای انجام دادن هست. صندوق صوتی‌ام، پیجرم، پست الکترونیکی‌ام یا Palm Pilot ام (دستگاهی برای دسته‌بندی و برنامه‌ریزی اطلاعات شخصی) را چک نمی‌کردم. تمام این به‌اصطلاح ضرورت‌ها باید منتظر می‌ماندند. همیشه با خودم فکر می‌کردم اگر به تمام این کارها نرسم، دنیا به آخر می‌رسد. و درحالی که مجسم می‌کردم به اطراف نگاهی می‌اندازم و آمادهٔ ترک این دنیا می‌شوم، پاسخ سؤالم را یافتم. قطعاً دنیا بدون من هم مانند قبل به دیوانگی‌هایش ادامه خواهد داد. گمان می‌کنم دربارهٔ میزان اهمیت دنیای کوچکم اشتباه می‌کردم. فکر می‌کنم کمی بیش از حد خودم را جدی گرفته بودم.

اگر تنها یک ساعت از زندگی‌ام باقی مانده بود، با افرادی که به من بدهکارند یا در زندگی در حقم بی‌انصافی کرده‌اند نیز تماس نمی‌گرفتم. با خودم فکر می‌کنم که در طول این سال‌ها چقدر وقت خود را با نگرانی در مورد این مسائل تلف کردم. مسائلی که حتی ارزش یک لحظه فکر کردن را هم ندارند. تصمیم گرفتم که زمان باقی‌ماندهٔ خود را در آرامش، همین‌جا، همین حالا و در زمان باارزش حال سپری کنم.

اگر می‌خواستم، می‌توانستم خود را قانع کنم که بسیاری از آدم‌های دور وبرم به من بدهکارند، اما می‌دانید چیست؟ الان زمان فکر کردن به اینها نیست. فکر می‌کنم دنیا جای حساب و کتاب نیست. به نظر می‌رسد بخشیدن بسیار ساده‌تر و رضایت‌بخش‌تر است. بخشیدن کم‌تر از گرفتن مستلزم صرف انرژی است و علاوه بر آن، لذتی خاص به همراه دارد. وقتی چیزی به دیگری می‌بخشید، اعم از عشق، همدلی، تقسیم فکر، انرژی، بصیرت، پول، دارایی، خلاقیت، شور و اشتیاق، زمان، مهربانی، یا هر چیز دیگری که در چنته دارید، حس خوبی را تجربه می‌کنید و معنای زندگی نیز همین است.