دانلود و خرید کتاب نایریکا؛ جلد اول آروشا دهقان
تصویر جلد کتاب نایریکا؛ جلد اول

کتاب نایریکا؛ جلد اول

نویسنده:آروشا دهقان
انتشارات:انتشارات یمام
امتیاز:
۴.۱از ۳۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نایریکا؛ جلد اول

کتاب نایریکا؛ جلد اول نوشتهٔ آروشا دهقان است. این کتاب را انتشارات یمام منتشر کرده است. این کتاب روایت عشق و شجاعت و مبارزه است. 

درباره کتاب نایریکا؛ جلد اول

این کتاب داستان زندگی دختری به نام نایریکا است. پدر نایریکا مهراد شاهزاده سرزمین همسایه ایران توران است.  همه‌چیز از زندگی مهرداد در دربار پادشاهی آغاز می‌شود. او فرزند شاه است و پادشاه از او می‌خواهد مانند تمام مردان بزرگ تورانی با یک زن از نژاد خودش ازدواج کند، او می‌پذیرد اما هرگز از این ازدواج راضی نیست. در یکی از روزهای گذرش در بازار متوجه دختری زیبا و شجاع می‌شود. میترا دختر یک تاجر ایرانی است که به برای کار به توران آمده‌اند.

میترا زن شجاع و جوانی است که به‌جای دیدن شاهزاده‌ها به دیدن نبرد و تیراندازی علاقه داردو این دیدار باعث ایجاد علاقه‌ای بین این دونفر می‌شود و احساسی تازه برای هردوی آن‌ها می‌سازد. اما یک دختر ایرانی و یک شاهزاده تورانی چطور می‌توانند با هم ازدواج کنند. نه پادشاه توران این موضوع را می‌پذیرد و نه پدر میترا. آن‌دو نمی‌دانند که این عشق و آشنایی چه سرنوشت سخت و عجیبی برای آن‌ها خواهد ساخت. نایریکا، رمانی است عاشقانه که در دل تاریخ و در فضای ایران هزارهٔ اول پیش از میلاد مسیح روایت می‌شود.

خواندن کتاب نایریکا؛ جلد اول را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های اسطوره‌ای پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب نایریکا؛ جلد اول

«شتاب کن سیمین. مگر نمی بینی بانو درد می‌کشند؟ هرچه زودتر بانو پَرین را به این‌جا بیاور.»

سیمین دختری جوان بود که پیرامون بیست سال داشت. پنج سال پیش همراه با بانویش، ارنواز، به قصر آمده بود و اکنون پیشکار او به شمار می‌رفت. بانو ارنواز چند سالی از او کوچک‌تر بود. هنگامی که برای نامزدی پادشاه برگزیده شد، تنها سیزده سال داشت و دختری نابالغ بود که برای آموزش و زندگی به قصر رفت.

در آن روزگار، دختران تا پیش از پانزده سالگی و پسران پیش از هفده سالگی اجازهٔ ازدواج نداشتند. بدین گونه، ارنواز دو سال پیش از ازدواج را در قصر گذراند. آن هنگام نزدیک‌ترین همراهش سیمین بود و این تنهایی آن دو را به یکدیگر نزدیک کرد؛ به گونه ای که دیگر نه همچون بانو و همنشین که مانند دو خواهر بودند. 

ارنواز افزون بر زیبایی خیره کننده اش، هوش و توانایی بالایی داشت و از همان ماه های آغازین زندگی در قصر، درباریان و بزرگان را به سوی خود می‌کشید و آنان را با دیدگاه هایش شگفت‌زده می کرد. در آن هنگام که بانوان بزرگ زاده به کارهایی چون گلدوزی و خیاطی می‌پرداختند و دخالت در کارهای مردانه را ننگ می شمردند، ارنواز به یادگیری راهکارهای جنگ و سیاست و تاریخ می‌پرداخت. در تیراندازی از بسیاری از مردان نیز کارآزموده‌تر بود و چنان دربارهٔ سیاست سخن می راند که گویی همهٔ عمرش را در کشور داری گذرانده است. با این همه، کردارش چیزی از یک بانوی بزرگ زاده کمتر نداشت. همین ویژگی ها بود که او را در چشم شاه اردشیر، بزرگتر و ارزشمندتر از بانوان حرم سرا می‌ساخت.

اردشیر که مردی جهان دیده و شاهی بزرگ و توانمند بود و به دور از سنت های نادرست روزگار خود رفتار می کرد، با دیدن توانایی همسرش بر آن شد تا او را شاهبانوی ارشد گرداند و سرپرستی چندین کارگاه و کاخ در سراسر ایران را به او سپارد.

ارنواز در همان سال نخست پس از ازدواجش، دختری به دنیا آورد و نامش را فایدیم گذاشت و اکنون، در سومین سال زندگی اش با شاهنشاه، دومین فرزندش را باردار بود.

ز. آروشا دهقان
۱۴۰۰/۰۸/۲۲

درود به همه‌ی دوستانی که تا اینجا همراهم بودند یا می‌خوان از اینجا به بعد همراهم باشند😊 . بی‌صبرانه چشم به راه نقد و نظراتتون هستم. مطمئن باشید که دیدگاه‌های شما، ارزشمندترین دارایی من به عنوان نویسنده و بزرگترین انگیزه برای ادامه

- بیشتر
mahta.mahbood
۱۴۰۰/۰۸/۲۱

این کتاب فوق‌العاده‌س. من قبلا چاپیش رو خوندم. امیدوارم طاقچه هرچه زودتر جلد ۲ رو هم موجود کنه. کشش داستان انقدر بالاست که وقتی شروعش کنید تا تموم نشه نمی‌تونید کتاب رو زمین بذارید. این کتاب انقدر من رو درگیر خودش

- بیشتر
مهرآسا رضایی
۱۴۰۰/۰۸/۲۱

من قبلا نسخه‌ی چاپی جلد ۱ و ۲ رو خوندم و ریویوش رو تو گودریدز نوشتم. اینجا هم براتون میذارم که بخونیدش. امیدوارم طاقچه هرچه زودتر جلد ۲ رو هم موجود کنه. ریویویی از یک تجربه ی فوق العاده کلیات داستان : تجربه

- بیشتر
m.dehshiri
۱۴۰۰/۰۹/۲۸

من اصلا اهل کامنت نوشتن نیستم ولی این کتاب انقدر فوق العاده بود که نمی تونم بخونم و همینجوری رد بشم. یکی از بهترین رمان‌هاییه که تو عمرم خوندم و باید بگم که من یک رمان خوان حرفه‌ایم. این رمان، نه

- بیشتر
Sinoosdt
۱۴۰۰/۰۸/۲۴

اولا که شخصیت پردازیا خیلی کامله؛ ینی با تمام شخصیت ها میشه ارتباط بر قرار کرد. نکته‌ی بعدی اینکه اصلا داستان کلیشه ای جلو نمیره و مثل رمانای درجه‌ی ۳ عاشقانه ای نیست که بازار رو پر کرده. خیلی خوب

- بیشتر
G.M
۱۴۰۲/۰۱/۲۳

من «نایریکا» رو لحظه‌ای و بین هزاران کتابی که تو طاقچه هست پیدا کردم. ماه‌ها پیگیر بودم، اما برای خوندنش دودل بودم تا روزی که حسم عجیب روش مانور می‌داد. زمانی‌که شروع کردم به خوندن تا صد صفحه اول، ارتباط

- بیشتر
شُپَرپَری
۱۴۰۱/۰۳/۰۷

یکی از بهترین عاشقانه هااایی که خواندم ، نبض زمان همراه با نایریکا کند میشود ، با بانوی سپندارمذگان همسفر شوید تا دوستی ، عشق ، تلخی و شیرینی را در فراز و فرود تاریخ بخوانید

amir
۱۴۰۱/۰۴/۱۸

بی‌نظیره.

Alaghe Band
۱۴۰۲/۰۳/۲۰

سلام یه توصیه براتون دارم معمولا اگه کسی از کتابی خوشش بیاد دنبال کتابای دیگه ی اون نویسنده خم می گرده که برای شما هم مصداق داره اما کتاب کمبوجیه تون اسم نویسنده اش با این متفاوته یکم برای همین وقتی

- بیشتر
ms
۱۴۰۲/۰۹/۲۶

خیلی جذاب و پرکشش بود

دلش برای خودش تنگ شده بود. دلش برای نایریکا بودن، برای دختر مهرداد و میترا بودن، تنگ شده بود. دلش می‌خواست تنها یک تن را در این جهان داشته باشد که نایریکا را به یاد آورد.
vafa
می‌دانم که هم‌داستانیم. از چشمانتان خوانده‌ام.» «هیچ داستانی در چشمان من نیست.»
vafa
«شما همیشه ناپدید می‌شوید. هربار که می‌خواهم سخنی بگویم ناپدید می‌شوید. این‌بار بمانید و سخنم را بشنوید. می‌دانم که هم‌داستانیم. از چشمانتان خوانده‌ام.» «هیچ داستانی در چشمان من نیست.»
محسن
همان سال بود که آریاندیس در سفرش به چین درگیر بیماری سختی شد.
محسن
این بار کودکش سر به زیر نیاورده بود و با پا راهی جهان گشته بود. پس از یک شبانه روز، پزشک دانست که راهی جز دست بردن به کارد و شکافتن تهی گاه نمانده است. سرانجام مهر شاهنشاه پای نامهٔ پزشکان نقش بست و اردشیر فرجام کار را هرچه بود، به گردن گرفت.
محسن
می‌دانست که هرچه بیشتر بگذرد، شانس کمتری برای
معصومه
«روی تن‌تان بیندازید. رنگش به شما می‌آید.» صدای مردانه‌ای از پشت سرش گفت: «گفتند پارچه نمی‌خواهند. از این‌جا برو.» نیازی نبود روی برگرداند تا صاحب صدا را بشناسد. مرد سکه‌ای در دست پسرک پارچه فروش گذاشت و او را دور کرد.
معصومه
«در نخستین روز پیکارها شما را دیدم که در ردیف پیشین نشسته بودید. برایم شگفت انگیز بود که بانویی چون شما تا این اندازه به مبارزهٔ مردان جذب شود. در روز دوم نیز شما را در ردیف نخست دیدم و شگفتی ام بیشتر شد. پس از آن در پی شما و بودم چون در روز سوم آگاه شدم که به میدان نیامده اید، به جست و جوی تان پرداختم. دریافتم که شیر دختر بازرگانی ایرانی هستید.»
معصومه
هرسال هزاران گردشگر از چین و ماچین به سرزمین توران می رفتند تا جشن ها را تماشا کنند؛
معصومه

حجم

۳۶۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۹۲ صفحه

حجم

۳۶۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۹۲ صفحه

قیمت:
۱۲۷,۰۰۰
۶۳,۵۰۰
۵۰%
تومان