کتاب نسیان
معرفی کتاب نسیان
کتاب نسیان مجموعه اشعار عاشقانه سپید، سروده میثم سیار ثابت فومنی است که با تخلص میم. نسیان شناخته میشود.
این کتاب بیان احساسات ناب شاعر، به زیباترین شیوه ممکن است. شاعر در این کتاب سعی کرده با زبان شورانگیز خود، احساسات عمیقی را که بر روح و قلبش جاری شده، بیان کرده و تصویری شگفت از عشق، دلتنگی و احساسات عاشقانه را برای مخاطبان به ارمغان بیاورد .
کتاب نسیان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب نسیان را به تمام علاقهمندان به شعر معاصر و دوستداران شعر سپید پیشنهاد میکنیم.
درباره میثم سیار ثابت فومنی
کتاب نسیان اولین کتاب این شاعر خوش ذوق و آینده دار است. میثم سیار ثابت فومنی موفق شده است تا با بیانی، نوآور در سبک جدیدی از شعر سپید به زبان ساده سخن بگوید.
بخشی از کتاب نسیان
نسیان نه نام من است نه حال من
نسیان آرزوی من است
نسیان آرزوی محال مردمانیست محکوماند به زندگی
در حالی که روزی هزاران بار میمیرند و زنده میشوند
آنان هر روز آرزوی مرگ دارند
اما این آرزو را هم به گور خواهند برد
نسیان آرزوی محال انسانی است خاکستری
نه سفید نه سیاه
نه افسرده نه شاداب
نه تلخ نه شیرین
نه در گذشته نه در آینده
نسیان آرزوی قلبی من خاکستریست.
***
مرد
مرد را از تنهایی گریزی نیست
هر قدر هم که خوب باشد
صدای خشنش
ابروان در هم کشیده است
پوست زمخت دستانش
و ناملایمات روزگار تنهایش میکند
آنگاه میشود یک پا قاتل ...
قاتلی؛
فرزندکش، معشوقکش، همسرکش یا ....
هر قدر هم که عاشق باشد
باز همان خائن و بیوفاست
هر قدر هم پل رسیدن به آرزوها باشد
به همان میزان میشود سدی محکم در مقابل آرزوهای نرسیده و دست نیافتنی ...
مرد را از تنهایی گریزی نیست.
چون به جبر زمانه میچرخد بر روی سنگ زیرین آسیاب، میچرخد بر روی معشوق تا هوای حال دلش را داشته باشد ولی زمانه و قوم و قبیله چیزی دیگری غیر از این میخواهند.
پس؛
سخت میشود خشن و زمخت ...
جذابیت و زیباییاش از دست میرود، مهربانیاش گم میشود.
با برخی بیوفاییها و ناملایمات یک شبه هزاران سال پیر و فرتوت میشود.
و تنها و تنها و تنهاتر ...
غریب و غریب و غریبتر
گاهی آنقدر تنهایش میگذاری و از او فاصله میگیریم که دیگر برایمان غریبه و ناآشنا میشود
غافل از آنچه ما با او کردیم و او برای ما چه کرد ...
مردها آنقدر نادیده گرفته میشوند که حتی یک روز در تقویم زندگیمان به نامشان نداریم
روزی به نام پسر
به نام روزهای اوج جذابیت و شیطنتهای ناب یک مرد
آری مردها تنهایی و غربت را از همان کودکی میآموزند.
از همان روزی که پیر نشده فراموش شدند.
از همان جایی که خود را نادیده گرفتند تا دیگران دیده شوند ...
از همان ابتدا که پسر بودن در تقویم ما و جهان جایی نداشت.
تقدیم به مردان در تمامی اعصار ...
***
ایکاش
کاش میشد صدای بعضی آدمها رو بوسید
بوی بعضی آدمها رو تا ابد نفس کشید
چهره بعضی آدمها رو تا ابد جلوی چشمهات به تصویر بکشی
بعضی آدمها رو تا ابد برای خودت نگهداری
کاش میشد یک فنجان چای گرم در کنار خودت بنوشی با همه این زیباییها
بدون هیچ فکر و خیالی که خلوت دو نفرهات را بهم بزند
کاش میشد خلوتی با خدا داشت
از انسانیت انسانها سخن گفت و وجدانهای خفته را بیدار کرد
و دنیایی تازه ساخت از پسماندهای ارزشهای لگد مال شده انسانی
کاش میشد برای تنهای عریان لباسی از عشق دوخت
برای قلبهای مرده با اکسیر محبت حیات دوباره به ارمغان آورد
و ذهنهای مسموم را با دستانی از جنس خدا شستشو داد
کاش میشد تمام دردهای بشریت را با داروی زمان التیام داد
کاش میشد برای خواب آرام دختران دنیای زیبای کودکانهام جان داد
کاش و ای کاش و هی کاش و صد کاش
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۳۳ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۳۳ صفحه