دانلود و خرید کتاب مرد برنزی و نوزده داستان دیگر فریبا احمدی خطیر
تصویر جلد کتاب مرد برنزی و نوزده داستان دیگر

کتاب مرد برنزی و نوزده داستان دیگر

انتشارات:نشر عطران
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب مرد برنزی و نوزده داستان دیگر

کتاب مرد برنزی و نوزده داستان دیگر مجموعه داستان‌های کوتاهی با درونمایه اجتماعی و عاشقانه از فریبا احمدی خطیر است که در نشر عطران به چاپ رسیده است.

در کتاب مرد برنزی و نوزده داستان دیگر داستان‌های کوتاهی را می‌خوانیم که با نگاهی به مسائل و مشکلات اجتماعی نوشته شده‌اند. داستان‌هایی که گاه با آغازشان مخاطب را میخکوب می‌کنند و گاه با پایانشان موجی از شگفتی را به ذهن مخاطبان هدیه می‌کنند. داستان اول این کتاب هم به شهدای کشتی سانچی هدیه شده است که غریبانه و در نهایت مظلومیت از دنیا رفتند.

کتاب مرد برنزی و نوزده داستان دیگر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خواندن کتاب مرد برنزی و نوزده داستان دیگر را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه با درونمایه مسائل و مشکلات اجتماعی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مرد برنزی و نوزده داستان دیگر

من و تو در اتاقی دنج دست در دست هم، رو در روی هم، روی دو صندلی نشسته بودیم و بادلی لبریز از عشق چشم در چشم هم دوخته بودیم. تو می‌خواستی برای مدتی کوتاه ترکم کنی و من همچون کودکی نابالغ دستان بزرگ و گرمت را در دستان کوچک و سردم می‌فشردم.

تو راحت می تونستی دستان تنومندت را از میان دستان لرزانم بیرون بکشی و رهسپار شوی اما دلت رضا نمی‌داد دلم را بشکنی. هر بار در این اتاق دنج و شاعرانه خانه پدری این بازی‌ها را درمی‌آوردم ولی تو هر بار قانعم می‌کردی که بی‌جهت دل‌شوره دارم. گفتم نرو، فقط این بار نرو و تو اصرار به رفتن داشتی.

بعدازآن همه دلدادگی و دیدارهای یواشکی در اینجاوآنجا، حدود یک سالی می‌شد که به وصال هم رسیده بودیم. ولی هر دفعه خداحافظی من از تو برای سفر سه‌ماهه در دریا عذابی الیم بود. دستانت را نوازش می‌کردم و تو بر دستانم بوسه می‌زدی، با هر بوسه‌ی تو تمام تنم گرم می‌شد و قلب کوچکم محکم‌تر می‌تپید و آتش‌به‌جانم می‌افتاد. برایم چهارکتاب آوردی و قول دادی به‌محض تمام شدن مطالعه کتاب‌ها برمی‌گردی.

شعرهای عاشقانه‌ات را دادم با خط خوش نوشتند و در اتاق آویختم تا هرگز فراموش نکنم تا چه اندازه می‌خواهمت و در شوق وصال تو همچون شمع قطره‌قطره آب می‌شوم.

سه شیشه عطری هم که از سفرهای قبلی‌ات برایم به آورده بودی بالای پیشخوان خودنمایی می‌کند. تو قول دادی، قول دادی که چهارمین عطری را که برایم آوردی رو در شب عروسیمون به لباس سفیدم بزنم.

تو بدقول نبودی، بودی؟ نه، نه، نه باور نمی‌کنم. چطور آتش درونم را خاموش‌کنم؟ بهتر است آرامشم را حفظ کنم و در خیالم منتظرت باشم تا با چهارمین عطری که قولش را داده بودی برگردی.

***

ازم میخواد عید، تو عروسی دختر دومیش شرکت کنم. ولی من چطور می تونم تحمل‌کنم اون جا تو تالار بشینم و رقصیدنشو با دختراش تماشا کنم؟ از من انکار از اون اصرار. هر چی بهش می گم نمیام، هی اصرار می کنه.

۶ سالی میشه که باهم فقط با یه صیغه زندگیم می‌کنیم و هر دفعه برا عقدم بهانه ای جور میکنه. وقتی باهاش آشنا شدم زنی 28 ساله بودم، جوان، قد بلند با مو های لخت خرمایی روشن و چشمان عسلی. بعد ها وقتی عکس زنش رو که دیدم دلیل دل باختگی اش دستگیرم شد و دلم برای احمد به خاطر انتخاب اولش کباب شد!

شاید خودمم مقصرم که وارد بازیش شدم. دیدار اولمون خوب یادمه که تصمیم گرفته بودم برا تأمین مخارجم سرویس مدرسه بشم، برای همین وقتی با پدرم رفتیم نمایشگاهش تا برای خودم ماشین بخرم دلمو باختم!

چند ماهی می‌شد که از همسرم به خاطر اعتیاد شدید، جداشده بودم و به همین خاطر هم همسرم بعد از جدایی حضانت دخترمون رو به من داد.

تو نمایشگاه وقتی فهمید مطلقه هستم همان جلسه اول به من پیشنهاد دوستی داد، ولی من قبول نکردم. ولی بعداً به‌واسطه دوستی با پدرم به من نزدیک شد. زن بی‌پناهی بودم تو خونمون به خاطر معلولیت برادرم که زندگی را برای پدر و مادرم سخت کرده بود شرایط خوبی نداشتم. احمد آن‌قدر به خانه ما با دست‌پر رفت‌وآمد کرد که بعد از چند ماه توجه منو نیز به خودش جلب کرد. چاره‌ای نبود با شرایطی که من داشتم ترجیح دادم قبول کنم و صیغه‌اش بشم. به من قول داده بود که بعد از چند ماه واقعیت را به همسر اول و دختراش بگه و عقدم کنه.

بعد از چند وقت باردار شدم؛ عاشق پسر بود ولی بعد چهار ماه وقتی فهمید بچه دختره، حسابی اخماش توهم رفت و ازم خواست سقطش کنم ولی من زیر بار حرفش نرفتم و دخترمو نگه داشتم. بالاخره اونم پذیرفت که بچه را نگه داریم و الان دخترمون پیش دبستانی میره. برادرزاده احمد تو نمایشگاهش کارمی کنه و وقتی از ماجرای ما آگاه شده به زن عموش خبر داده که عموش زن صیغه‌ای داره، ولی زن احمد، زن زرنگیه و به روش نمی آره که همسرش زن دیگه ای داره.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

حجم

۱۰۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان