کتاب هنگامه غزل
معرفی کتاب هنگامه غزل
کتاب هنگامه غزل مجموعه اشعار مریم یوسفی نصیرینژاد، شاعر معاصر ایرانی است که در نشر بید به چاپ رسیده است.
انتشارات بید از سال ۱۳۹۷ با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فعالیت خود را به عنوان ناشر عمومی آغاز کرده است و در حوزههایی چون ادبیات، علوم اجتماعی، علوم سیاسی، حقوق، اقتصاد، مدیریت، دین، فلسفه، تاریخ، روانشناسی، علوم طبیعی و هنر اقدام به نشر و چاپ کتاب نموده است.
نشر بید کار خود را با نویسندگان، شاعران و مترجمان توانمند و جوان اما گمنام شروع کرده است و هدفش کشف استعدادهای بالقوه ادبی، هنری و علمی و پرورش استعدادهایی است که در دنیای نشر امروز مجال دیده شدن نداشتهاند. درهای این انتشارات به روی جوانان صاحب اندیشه، شاعران توانمند، نویسندگان نوقلم و مترجمان با استعداد باز است.
نشر بید از سال ۱۳۹۷ تا کنون بیش از ۳۰۰ عنوان کتاب از نویسندگان جوان و بااستعداد منتشر کرده است.
درباره کتاب هنگامه غزل
هنگامه غزل مجموعه شعرهای مریم یوسفی نصیرینژاد است. شعرهایی عاشقانه و غزلهایی دلنشین که رنگ و بوی عشق و امید از آنها به بیرون میتراود و مخاطبش را تحت تاثیر قرار میدهد. اشعاری که با زبانی ساده و کلماتی زیبا نوشته شدهاند و جز از مهر و محبت، دوستی و روشنایی علاقه، از چیز دیگری سخن نمیگویند.
کتاب هنگامه غزل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
هنگامه غزل را به تمام دوستداران و علاقهمندان به شعر معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هنگامه غزل
رنگِ اقبالِ زمین، نیست سپیدی دیگر ؟
باز هم منتظرم، روز و امیدی دیگر !
روز از نو، سفری با طَیَرانی از نور
از دلم شعر و غزل، داد نویدی دیگر
سینه را باز در آئینه فردایی خوش
می کنم باز به تعویذ و کلیدی دیگر
گشت جویانِ محبّت به عناوینی، شعر
از دلم بغض و تمنّای شدیدی دیگر !!
بخت ما را برص افتاده گمانم، غم نیست
روی ما منتظرِ روزِ سعیدی دیگر!!
با تقلّا به کجا می روم آخرای خاک
سوی گرداب تو، این جسم کشیدی دیگر!
ای دل از ساغرِ غم، تلخ ترین صهبا را
جرعه جرعه ز خدا، زهر چشیدی دیگر !!
از محبّت، دلِ دلدارِ جفاگر، چون شمع
قطره قطره ز خودت، مست چکیدی دیگر!!
از غزل، از دلِ من، دردِ دلِ چون فریاد
با تو کافیست خدا، خوب شنیدی دیگر!!
***
آمدی آدینه با ناقوس دلسنگی؟! .. سلام
ای خدای خاطرات بغض و دلتنگی، سلام!
در دقایقهای بیپایانِ روزِ انتظار
بی خبر از داستان و اصلِ پیرنگی، سلام
ما فقط از لحظه هایت مِهر می خواهیم و بس
این بماند، محفلی بیساز و آهنگی، سلام!
باز، می آیی و دستی بر غم ما می کشی؟
ای سکوت مانده در بیغوله ی گُنگی سلام
چون افول لحظه هایی در غروب رنگ ها
جمعه هایی رفته بر دامانِ نیرنگی، سلام!
این دو رنگی را به لطفت، پرده از جان برکشان
روشن امّا با دلی از ظلمتِ زنگی، سلام!
قامتِ ایّام را با رنگِ دیگر، سبز شو!
با طلوعت، نور می جنگد زِ بیرنگی، سلام
لاله را با عطرِ مریم در گلستان مژده ام
با امید و آرزو، بر قاب خوشرنگی سلام!!
من، نگارِ عشق ورزیدن، نسیم ساحلم
جمعه طوفانیِ من ! بر دلِ سنگی سلام!!
***
بالنده دل به غم، خوش و مستانه خنده کن
بر دلخوشیِ گردشِ پروانه، خنده کن!!
دیگر چو شمعِ سوخته، آن جانِ گریه نیست
بر انتهایِ گریه مستانه، خنده کن!
مصداق این زمانه چو تلبیسِ ساحرست
افسونِ ماهرانه را، حنّانه خنده کن!
چون یوسف از غبارِ حسد رَسته، در کمال
بر آشنای چون تَن و بیگانه، خنده کن!
جا پای غم، به معبرِ پروانه، گُل بریز
آنگاه با طراوتِ بابونه خنده کن
از اشک، غم زدا و به جایش غزل ببار
در قصرِ دل، به کلبه ویرانه خنده کن
مغضوبِ غم فتادهٔ لیلیِ خانه را
مِهرآورِ یگانه و دُردانه خنده کن
بر بغضِ اختری که به جامانده از شب است
چون مِهرِ عاشقانه دُردانه، خنده کن
اینجا حریف درد، نمیگردد عاقلی
فارغ زِ عقل، والِه و دیوانه خنده کن
حجم
۴۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
حجم
۴۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه