کتاب فریادهای خاموش؛ جلد پنجم
معرفی کتاب فریادهای خاموش؛ جلد پنجم
کتاب فریادهای خاموش؛ جلد پنجم نوشته عماد افروغ است. این کتاب را انتشارات سوره مهر منتشر کرده است.
درباره کتاب فریادهای خاموش؛ جلد پنجم
مجموعه کتابهای فریادهای خاموش روزنگاشت و خاطرات تنهایی، شرح وقایع و بیان دردها، گلایهها و دغدغههای فکری، معرفتی، عاطفی، اخلاقی، فرهنگی، و حتی سیاسیِ فردی اُنسگرفته با خلوت و عُزلت است که طبیعتاً و تا حدودی متفاوت از اکثر روزنگاشتهای مربوط به دید و بازدیدها و ملاقاتها و دیدارهای رسمی است.
این کتاب به طور عمده شرح وقایعی است که در حین و در فرایند خلوتگزینیِ بر راوی و با راوی رخ داده است؛ وقایعی تلخ و شیرین. این کتاب خاطرات عماد فروغ است، کتابی جذاب که شما را مرحله به مرحله با او همراه میکند. عماد افروغ متولد ۱۳۳۵ در شیراز نویسنده، جامعهشناس و سیاستمدار ایرانی است. او نمایندهٔ مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در دورهٔ هفتم و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس بود.
از سوابق دیگر شغلی وی میتوان به مدیر گروه اجتماعی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری ۷۳–۷۲ مدیر کتابخانه مرکزی دانشگاه تربیت مدرس ۷۷–۷۶، مسئول گروه سیاست داخلی کمیسیون داخلی، دفاعی و امنیتی دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام ۷۷–۷۹، مدیر گروه فرهنگ، هنر و تاریخ شبکه یک صدا و سیما ۸۲–۸۰، تدریس در دانشگاههای مختلف، دبیر و مسئول کمیته علمی همایشهای روشنفکری در ایران و موازین توسعه و ضد توسعه فرهنگی کلانشهر تهران اشاره کرد.
خواندن کتاب فریادهای خاموش؛ جلد پنجم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به زندگینامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فریادهای خاموش؛ جلد پنجم
برنامهٔ امروز ما بازدید از یک کلیسای قدیمی و مرتفع با بزرگترین و سنگینترین زنگ در سوئیس بود. کلیسایی که دارای ۱۹۰ پله بود و برای رسیدن به طبقهٔ فوقانی آن باید تقریباً دوسوم این پلهها را پشتسر میگذاشتی. بهظاهر پروتستانها در عصر اصلاحات این کلیسا را تغییرات اساسی دادهاند. تمام نقاشیها و تصاویر آن از بین رفته، سادهتر شده است. سرپرست این کلیسای قدیمی، که خانمی بسیار سرزنده و شوخطبع و راضی از شغلش بود، گفت: «روزی چهار بار از این پلهها بالا و پایین میروم و برای مهمانها توضیح میدهم.» پایین که بودیم، گفت: «بزرگترین دفتر سوئیس از آن من است!» وقتی به محل کارش رسیدیم، اتاقی بسیار کوچک بود که آشپزخانه و سرویسی جدا از هم داشت. به وان حمام خود «جکوزی» میگفت. به شوخی میگفت: «سالی یک روز همه باید به صدای زنگ من گوش دهند.» برای ما هم یک بار زنگ بزرگ را به صدا درآورد. البته هم خودش و هم ما باید گوشمان را میگرفتیم. میگفت: «داخل زنگوله بیایید و به هنگام صدا دست خود را داخل زنگوله قرار دهید و حاجات خود را بطلبید، برآورده میشود.» از بالا میتوانستی سراسر شهر برن، پایتخت سوئیس، را به تماشا بنشینی؛ خانههای قدیمی که به ثبت یونسکو رسیدهاند، رودخانهٔ بزرگ شهر، پارلمان، و مراکز دولتی بسیار زیبا و درختان بلند با رنگهای زرد و نارنجی و سبز ــ به دلیل فصل پاییز ــ را ببینی.
بعد از بازدید از این کلیسای بینظیر ــ که بالای سردرش مجسمههای کوچک و بزرگ، که تصویری از دوزخیان و بهشتیان را به نمایش میگذاشت، خودنمایی میکرد ــ برای گفتوگو با معاون وزیر خارجه به محل کار او رفتیم. نکتهٔ جالب در خصوص این مجسمهها این بود که دوزخیان لخت بودند و بهشتیان پوشیده! به کشیشی که در این سفر با او بسیار دوست شده بودم گفتم: «ببین بهشتیان پوشیدهاند و دوزخیان لخت. مدرنیته هم که بیشتر برهنگی را تبلیغ میکند، نظرت چیست؟» گفت: «میخواهی بگویی مدرنیته مبلّغ و نشانگر جهنم و جهنمیان است؟!» گفتم: «نه الزاماً، اما حداقل تقارنی را نشان میدهد. نه تمام پوشیدگان بهشتیاند و نه تمام لختیها جهنمی؛ اما از لحاظ ساختار، پوشیدگی به بهشت نزدیکتر است تا به جهنم، و برعکس برهنگی به جهنم نزدیکتر است تا به بهشت.» دیدار ما با معاون وزیر خارجه نیز دیداری خوب بود. گفتوگویی انتقادی و البته در قالبی دوستانه و نرم بین او و رئیس مرکز ارتباطات و فرهنگ اسلامی، آقای ابراهیمی، درگرفت؛ اینکه ما باید بیشتر با دنیا ارتباط داشته باشیم و ذهنیت منفی به خود را پاک کنیم. ایشان در سفری که به تهران داشت، تعریف کرد که چگونه به زیارت امام رضا (ع) نایل آمده و هماکنون یک «مشهدی» است. نحوهٔ زیارت او هم جالب بود؛ چون این زیارت میتوانست پیامد منفی داشته باشد.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۹۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۹۶ صفحه