کتاب ایگو دشمن است
معرفی کتاب ایگو دشمن است
کتاب ایگو دشمن است نوشته رایان هالیدی است که با ترجمه سولماز موثق منتشر شده است. این کتاب استراتژیهایی برای غلبه بر نفس برای بهتر کردن خود است. این کتاب مملو از داستانها و نقل قولهایی است که به شما کمک میکند تا چیزهای جدیدی را در زندگیتان تجربه کنید. فرقی نمیکند میخواهید همه چیز را از صفر شروع کنید یا قصد دارید فقط اندکی تغییر ایجاد کنید، در هر صورت اینجا چیزی برای دزدیدن گیرتان میآید.
درباره کتاب ایگو دشمن است
رایان هالیدی در کتاب ایگو دشمن است به بزرگترین مانع برتری و موفقیت واقعی در زندگی که همان، نفْسِسیری ناپذیر ماست، حمله میکند. او به شیوهای الهام بخش و در عین حال کاربردی به ما یاد میدهد که چطور این جانور وحشی درونمان را رام کنیم طوری که بتوانیم فقط روی مسائل مهم تمرکز نماییم و بهترین کار ممکن را انجام دهیم.
اغلب به ما گفته میشود که برای رسیدن به موفقیت باید اعتماد به نفس داشته باشیم. رایان هالیدی با بیپروایی و صداقت، این فرضیه را به چالش میکشد و نشان میدهد که چگونه میتوان با دنبال کردن چیزی مهمتر از موفقیت، اعتماد به نفس کسب کرد.
خواندن کتاب ایگو دشمن است را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به یک زندگی موفق پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ایگو دشمن است
وقتی به موفقیت میرسی، وسوسه میشوی که داستان زندگیات را تعریف کنی، خود را به اوج لذتها برسانی، پا روی بخت و اقبالت بگذاری و از همهٔ این چیزها افسانه بسازی. راستش خودت از روایتهای پر پیچوخم نبردهای هرکول برای رسیدن به پیروزی در برابر همهٔ سختیها خبر داری؛ مثل خوابیدن روی زمین، عاق شدن از طرف والدین و چوب بلندپروازی و جاه طلبی خود را خوردن. از همان دست داستان پردازیهایی که در آخر قصه، استعدادت تبدیل به هویتت میشود و دستاوردهایت هم تبدیل به ارزشت میشود.
اما چنین داستانهایی اصلاً صادقانه و به دردبخور نیستند. در همین داستانی که دارم برایت تعریف میکنم، از خیر تعریف چیزهای زیادی گذشتم. فشارها و وسوسهها، دل به هم خوردگیها، افت وخیزها و اشتباهات - همهٔ اشتباهات - را از متن اصلی حذف کردم و کاغذشهایش را کف اتاق تدوین ریختم. همان لحظاتی که ترجیح میدهم در موردشان حرفی نزنم، مثل روزی که شخصی که بسیار برایم مورد احترام و قابل تحسین بود، من را جلوی همه سکهٔ یک پول کرد و شخصیتم را طوری خرد کرد که کارم به بیمارستان کشید. یا روزی که طاقتم طاق شد و به دفتر رئیس رفتم و گفتم دیگر نمیتوانم ادامه دهم و میخواهم به دانشگاه بازگردم. یا ماهیت زودگذر یک نویسندهٔ پرفروش بودن، که واقعاً هم کوتاه بود، یعنی فقط یک هفته! یا مراسم امضای کتاب که ناگهان سروکلهٔ فردی خاص در آن پیدا شد. یا وقتی شرکتی که تأسیس کرده بودم از هم پاشید و مجبور شدم آن را از نو بنا کنم؛ آن هم دو بار. اینها فقط چند نمونه اتفاقاتی است که حذفشان کردم.
این تنها یک صفحه از کتاب زندگی است، اما نکات مهمی را در برمیگیرد یا حداقل نکاتی که برای این کتاب مهم تلقی میشوند: جاه طلبی، موفقیت و بدبختی.
من کسی نیستم که اعتقادی به تجلی یکبارهٔ ایدهها داشته باشم. هیچ کس در یک لحظه متحول نمیشود، بلکه این کار زمان میبرد. به نظر میرسید برای من طی یک دورهٔ حدوداً شش ماهه در سال ۲۰۱۴ بود که همهٔ آن لحظات پشت سر هم اتفاق افتاد.
اول از همه امریکن آپارل، شرکتی که در آن زحمت فراوانی کشیدم تا مرز ورشکستگی رفت، صدها میلیون دلار بدهی بالا آورد و تقریباً به آخر خط رسید. مؤسس آن که از دوران جوانیام عمیقاً تحسینش میکردم، بیرحمانه توسط هیئت مدیرهای که خودش انتخاب کرده بود، اخراج شد و کارش به جایی رسید که روی کاناپهٔ خانهٔ دوستش میخوابید. سپس مؤسسهٔ استعدادیابی که در آن برای خودم کسی شدم نیز به همان روز افتاد و طلبکارانش بیرحمانه از آن شکایت کردند. همان موقعها بود که یکی دیگر از صاحبکارهایم ذات واقعیاش را نشانم داد و رابطه ام را با او قطع کردم.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه