کتاب زنان در جنگ
معرفی کتاب زنان در جنگ
کتاب زنان در جنگ مجموعه داستانهای کوتاه فلورا نواپا، از اولین نویسندگان زن اهل نیجریه است که لقب مادر ادبیات مدرن آفریقا را به دوش میکشد. این کتاب را با ترجمه مریم بنی اسدی موسی آبادی میخوانید.
کتاب زنان در جنگ، هشت داستان کوتاه با نامهای زنان جنگ، پدر، کبریت نکش، مرگ حتمی، زحمت بی حاصل، زنی مردد، ماموریت در لاگوس، دختر رئیس و آلفا دارد.
کتاب زنان در جنگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
زنان در جنگ را به تمام دوستداران ادبیات داستانی و علاقهمندان به ادبیات آفریقایی پیشنهاد میکنیم.
درباره فلورا نواپا
فلورانس نوانزوراهو نکیرو نواپا (Florence Nwanzuruahu Nkiru Nwapa) ۱۳ ژانویه ۱۹۳۱ به دنیا آمد. او که به نام فلورا نواپا معروف است، به عنوان مادر ادبیات مدرن آفریقایی شناخته میشود و زنی پیشرو در میان زنان نویسنده آفریقایی بود. آثار او به زبان انگلیسی منتشر میشدند و در سطح بین المللی شناخته شده بودند.
فلورا نواپا یکی از زنانی بود که برای بازسازی پس از جنگ بیافرا شناخته شد. او برای یتیمان و پناهندگان که در طول جنگ آواره شده بودند کار میکرد و به عنوان یکی از ناشران ادبیات آفریقایی در ارتقا نقش زنان پررنگ ظاهر شد. او همچنین در دهه ۱۹۷۰ نشریه تاتا را تاسیس کرد و به عنوان یکی از اولین زنان آفریقاییی ناشر شناخته شد. او ۱۶ اکتبر ۱۹۹۳ از دنیا رفت.
بخشی از کتاب زنان در جنگ
بیسی از اتاقش بیرون آمد و شوهرش را صدا زد. خیلی زود ایبو دوباره بیرون آمد و درخواست پنج سکه نیجریهای کرد. ایز توافق کرد که یک پوند بپردازد بعد، بیسی بیرون آمد و سر شوهرش فریاد کشید: «ایبو کافیه.» ایز تو هیچی پرداخت نمیکنی بفرمایید این یک پوند شما و یک یونیفرم به همراه یک کارت شناسایی که طبق مقررات علامت گذاری شده بود به ایز داد و گفت: «ایز تو دوست ایبو هستی. با وجود جنگ یا بدون جنگ، ما باید دوستانمان را به یاد بیاوریم. پس برو تو اتاقت و یونیفرم را بپوش.»
ایبو با ناباوری شروع به صحبت با همسرش کرد: «بیسی دیوانه شدی؟» ایز و همسرش به این ماجراها خیره شده بودند بدون اینکه بدانند چکار باید انجام دهند. سپس، بیسی روی کف اتاق نشست پاهایش را دراز کرد و گفت: «بگذارید چیزی را برایتان تعریف کنم دیشب خواب می دیدم در لاگوس هستم، یا شایدم ایبادان. میدونید من اهل ایجبو اوده هستم اما پدر و مادرم در لاگوس زندگی میکنند. به هرحال، در رویا من با ایبو در لاگوس ازدواج کردم. یک جشن ازدواج خیلی عالی بود و نخست وزیر و بیست افسر عالی رتبهاش حضور داشتند و همسر من یک سرهنگ ارتشی بود. همه ساقدوشها از پاریس آورده شده بودند و دختری که دست هگل را در دست داشت از آتن. و کیک جشن؟ کیک در لیسبون درست شده بود. سه کیک وجود داشت اما هواپیما به موقع نرسید. نه این هواپیما نبود. شوهر من در روز جشن دستگیر شد. از من بپرسید چرا؟ جوابش ساده است چون او درخواست به پرواز درآمدن هواپیما را نپذیرفته بود. برای همین، فرمانده فرودگاه او را دستگیر کرد و سه کیک جشن را توقیف کرد و من در کلیسا با آغوشی باز منتظر برای شاه داماد ایستاده بودم که به لیزبون سفر کرده بود و تا اسلحه و مهمات کافی را برای نابود کردن شورشیان از دریاچه مرموز وارد کشور کند.
اما مردم در اووری عصبانی بودند آنها میگفتند چرا باید همسر من به لیزبون پرواز کند و تجهیزاتی برای محو کردن ویرانگران از دریاچه آگرتا بیاورد درحال یکه اووری تهدید شده بود؟ برای همین، آنها همسر من را دستگیر کردند و من در کلیسا منتظر ماندم. سپس، کشیش گفت: «تو عروس زیبایی هستی که بدون داماد است، زن من شو. » من در جواب به کشیش گفتم: «تو به لعنت خدا هم نمیارزی تو دلیل این جنگ هستی. گناهان شما باعث خشم خداوند شده است و خداوند خشمش را بر ما نزول کرده است چرا من باید با تو ازدواج کنم؟ آیا کشیش ها ازدواج میکنند؟ بله کشیش ها در بیافرا ازدواج میکنند اما من با شما ازدواج نخواهم کرد چون در واقع من با ایبو ازدواج کردم. ایبو، عشق من، همین طور نیست؟»
در آخر، کشیش و ........»
«بیسی، بیسی بسه! گفتم بسه!»
ایبو همسرش را بغل کرد و او را محکم تکان داد: «تو با من هستی ما در لاگوس ازدواج کردیم، بسیارخب. بیا تو، عزیزکم، بیا تو و کمی استراحت کن، خسته شدی اوه، خدای من، همه چیز رو به راه خواهد شد. حرفهای من را به خاطر داشته باش شاید ما پیروز شدیم. بیافرا این جنگ را پیروز خواهد شد و من تو را به لاگوس و ایبادان و خدا برخواهم گرداند. نمیخواد هیجانزده بشی، شوهرجان! تو که تازگیها دیگه هیجانزده نمیشوی، من دیوانه نیستم، کاملاً سالم و عاقل هستم تو شوهرم هستی و مردی که اون طرف هست دوست تو ایزه. تو در مورد دوستت روز خواستگاری از من صحبت کردی و تو از ایز خواستی که پنج پوند نیجریه ای به تو بپردازد. من ازت میپرسم، با این پولها میخواهی چه غلطی بکنی؟ تو صدها پوند پول داری. تو پول ها رو دادی که من نگهشون دارم. با سکه های دوستت چکار میخواهی بکنی؟ امشب تو به فرودگاه میروی. هواپیما حامل محمولهای از اسکناسهای بیافرایی بی ارزش خواهد بود. تو و دوستت هرکدام یک کارتن از هواپیما میدزدید قبل از اینکه کامیونها پول را به بانک مرکزی تحویل بدهند. اما همان طوری که گفته بودم من یک رویا دارم و در این رویا مردمی وجود دارند که در دوتیم در یک زمین فوتبال بازی م یکنند. یک تیم از بیافرا و تیم دیگر از زامبیا یا شاید از تانزانیا؟ سپس، ده هواپیمای میگ مصری بر روی سر بازیکنها بمب ریختند و همه چیز را نیست و نابود کردند. بله این اتفاق در استادیوم لیبرتی ایبادان اتفاق افتاده است. هیچکدام از تماشاچیان به خانه نرسیدند و همه آنها با هواپیماهای میگ که اون مصری های خبیث آورده بودند کشته شدند. خدا خیلی مرموز عمل میکند. هیچکدام از بازیکنان زندگیشان را از دست ندادند.
حجم
۵۶۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۶ صفحه
حجم
۵۶۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۶ صفحه