دانلود و خرید کتاب خنده تلخ مترسک سعید جلالت
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب خنده تلخ مترسک

کتاب خنده تلخ مترسک

نویسنده:سعید جلالت
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خنده تلخ مترسک

کتاب خنده تلخ مترسک مجموعه اشعار عاشقانه سروده سعید جلالت است. 

کتاب خنده تلخ مترسک مجموعه‌ای از زیباترین و دلنشین‌ترین اشعار عاشقانه‌ای است که در وصف محبوب و معشوق سروده شده‌اند. شعرهای لطیف این اثر بر دل هر کسی که یکبار طعم عشق، یا درد فراغ کشیده باشد، می‌نشیند. 

کتاب خنده تلخ مترسک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از طرف‌داران شعر شاعران معاصر هستید، خواندن کتاب خنده تلخ مترسک را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خنده تلخ مترسک

یاد کن آن دم که جانم بی امان آتش گرفت

جان و جانان و جهانم توامان آتش گرفت

(حَمدُللهِ لَذی عافانَا مِمّا اِبتلاک)

خواستم لب وا کنم اما زبان آتش گرفت

برق چشمانت شبی عصیان گری را شیوه کرد

خانِقاه و مسجد و دیر مغان آتش گرفت

آسمان این بارِ مستی را نمی‌آرد توان

بر من افکندند و بام آسمان آتش گرفت

تا نشان از بی نشانی های بالا جسته‌ام

دیده‌ام ققنوس هم در آشیان آتش گرفت

صخره تا هم صحبت موج است سیلی میخورد

صخره‌یی هستیم و بر دل‌هایمان آتش گرفت

***

می‌گریزم دیگر از اندیشه‌های مه گرفته

می‌کشم قلبی به روی شیشه‌های مه گرفته

کوله بار خستگی و یک شب و مرداب و فانوس

میروم حتی میان بیشه‌های مه گرفته

چون شبح آمد درونِ تک درخت خشک و خالی

در وجودم رخنه کرد از ریشه‌های مه گرفته

زندگی‌های دروغین نقش‌های بی نهایت

با نقاب عاشقی در گیشه‌های مه گرفته

من چنان تندیس وهمم بین بودن یا نبودن

ترس دارم از تمام تیشه‌های مه گرفته

باز آوای کلاغ و خنده تلخ مترسک

میدَوَم تا انتهای بیشه‌های مه گرفته

***

هرچه کردی با دل زردم نوشتم بیخیال

گفته بودی بر نمی‌گردم نوشتم بیخیال

بیخیال اینکه دانستی به پایت سوختم

بیخیال آنکه شد دردم نوشتم بیخیال

بیخیال کوچه و باران و پاییز و تگرگ

بیخیال خانه ی سردم نوشتم بیخیال

بیخیال شعرخوانی های من باعطر تو

بیخیال شاعری در دم نوشتم بیخیال

بیخیال دوستت دارم که می گفتی به من

بیخیال یار نامردم نوشتم بیخیال

بیخیال چهره ماه تو در آغوش من

بیخیال آنچه ناکردم نوشتم بیخیال

دوستت دارم نوشتم این تو و این باورش

هی غرض ورزان بگویند آب بگذشت از سرش

در دل امواج چشمانت غریق رحمتم

ساحل آسوده مال هر که دارد بندرش

تاکِ تنهایی ما را تکیه گاهی تازه شو

تا برآرد سر ز دیوار و برقصد ساغرش

بسکه در تندیسِ وَهمِ خود دمادم مانده‌ای

خودشناسی را نمیفهمی و خوانی کافرش

انتظاری سخت می خواهد وصال فال تو

شاهنامه خوش بوَد اما نه اینجا آخرش

***

چون کوه که دائم به فراز است و نشیب است

گر زندگی بر وفق مراد است عجیب است

از دلهره آرام نشاید که بگیریم

تنها گنه از جانب ما چیدن سیب است

بیچاره هوایی که هواخواه تو گردد

بیچاره نسیمی ست که در دشت غریب است

درد غم عشق تو مرا مسئله یی نیست

در دست طبیبان همه اوراقِ فریب است

چون ماه تمنای همه هستی و منهم

سهمم ز تو انگار فقط صبر و شکیب است

هرگز نشود زندگی یک شکل بمانَد

چون کوه که دائم به فراز است و نشیب است

***

بگذر ز من دریای طوفانی خطر دارد

این خانه مردی زنده اما محتضر دارد

این کوچه باغ عاشقی دیدن ندارد

این باغ تنها بوته‌هایی بی ثمر دارد

دیگر نیازی نیست تا گردی یهودا

عیسی صلیبی روی دوشش مستمر دارد

این حوض آبی را که میبینی پر از خالیست

خشکست و صدها ماهی از بحر خزر دارد

آئین عشق و عاشقی را مکتبی نیست

یوسف به زندان ارج و قربی بیشتر دارد

از بیستون دیگر صدایی بر نمی آید

شیرین هزاران آرزو با چشم تر دارد

***

دیرگاهیست درین مُلک سلیمانی نیست

یا سلیمانی اگر هست به دیوانی نیست

سال‌ها حی علی خیرالعمل جسته‌ام و

دیده‌ام در بُن گل دسته مسلمانی نیست

این چه شهریست که یوسف به کلافی نخرند

این چه دردیست که معشوقه به زندانی نیست

دگر از وسوسه عشق پشیمان شده‌ام

سهمم از بودن تو غیر پریشانی نیست

"چارتکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست"

چشم‌هایم دگر از دست تو بارانی نیست

بهر بوئیدن گل‌ها به بیابان چه روی

غیر خاری و خسی کنج بیابانی نیست

شرح این زمزمه در شعر و غزل جا نشود

غزلم آنچه که می بینی و می خوانی نیست

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۷۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۱ صفحه

حجم

۳۷۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۱ صفحه

قیمت:
۶,۰۰۰
تومان