کتاب شاید
معرفی کتاب شاید
کتاب شاید سرودهٔ سعید جلالت است و نشر متخصصان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب شاید
شعر یکی از راههای انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرنها شاعران در شعرشان بازگو کردهاند.
شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب شاید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شعر معاصر فارسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شاید
ماه از چشمک پرانی های هر شب خسته بود...
شد نهان و آسمان تنهای تنها مانده است...
ابر از حال نگاهم. قصد باریدن گرفت...
سینه ی دریای یام.در شاید اما مانده است...
تا گذر از ساحلم کردی دلم آشوب شد...
رد پای رفتنت بر ساحلم جا مانده است...
لبخندهای تلخ تو را آرزو کنم...
جایی که خصم تا بن دندان مسلح است...
گفتم که با زبان خودم گفتگو کنم...
از نو تو را. نه غیر تو را شعر بارمت...
وصف تو را برای خودت موب همو کنم...
«جستوجو»
ای نگونه کوچ کردن و رفتن عجیب نیست؟
باید که نام ههای تو را زیرورو کنم...
می گفتی حیف که تو را دوست دارمت...
هرلحظه عشق را ز دهان تو بو کنم...
با تو میان وادی وحشت قدم زدم...
نه توانم که ببینم که تو از دیده نهانی...
به یکی دیده نهانی و به صد دیده عیانی...
نه مرا زَهره. توانم که خودم را برهانم...
نه تو را طاقت کاری که ز بندم برهانی...
به گمانم که نیایم همه در پای تو هیچ و...
به گمانت که بیایی و دمادم بکشانی...
هم هشب جامه درانم که به غیر از تو نخوانم...
همه شب در پی آنی که دمادم بدرانی...
اگر از شمع خیالم به پر آید پروبالم...
ز چه خندی و چه نالم که ز آتش نپرانی...
ز بر معرکه رفتن نشود کار اسیرت...
که اسیر از تو ربودن نرهاند ز معانی...
من همانم که بر آنم که خودم را نرهانم...
تو همانی که ز بندت نرهم. گرچه ندانی...
بسُرایم به لبانت که سرودن نتوانم...
من اگر شاعر گنگم. تو درین بین دهانی...
همه تن چشم گشایم که برآیی و برآیم...
من همانم که همینم تو بفرما اگر آنی...
حجم
۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۴۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه