کتاب یک جرعه تنفس
معرفی کتاب یک جرعه تنفس
کتاب یک جرعه تنفس مجموعه اشعار عاشقانه سروده ماهرخ اروجی است. اشعار این کتاب در قالب دو بیتی و شعر سپید سروده شدهاند و عشق و مهر و مستی را به یاد میآورند.
شعر یکی از معدود چیزهایی است که هم در زمان اندوه و هم در دوران خوشی همراه انسان است. کتاب یک جرعه تنفس هم شامل مجموعه اشعاری است که در دورههای مختلف زندگی شاعر، از قلم او بر صفحه کاغذ جاری شدهاند و تسلای خاطر او بودهاند.
کتاب یک جرعه تنفس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران شعر معاصر از خواندن اشعار کتاب یک جرعه تنفس لذت میبرند.
بخشی از کتاب یک جرعه تنفس
آدمک
آدمک، حسرت دل باز تو را خواهد کشت
شادیت باز به آخر برسد، پس تو بخند
گریهها بر تن بی تاب زمین باید کرد
ورنه دنیا به نگاه نگرانی نیارزد، تو بخند
***
اعتراف
آیا منم که صحبت اغیار میکنم
باران مرا ببخش که حست نمیکنم
بدتر از این نبود که بی یاد روی تو
شب را تمام و سلامی به صبح میکنم
***
امتداد سکوت
یک روز خیال روی تو شادم کرد
آن روز دگر به غصه امدادم کرد
در آمدن و رفتن این روز و شبم
مقصود شدی، سکوت فریادم کرد
***
آسمان غبار آلود
دوستی از من دل تنگ ،سؤالی پرسید
«آسمان تو کدامین رنگ است؟»
و منم غرق شدم در ته رنگارنگی
و جوابی که خودش پررنگ است!
آسمان من امروز پر از بی رنگی است
ِ و پر از همهمه رنج گریز از نور است
ِ آسمان من امروز چه دلگیر و غبارآلود است
شسته با نم نم باران دل انگیز خودش
سینه ای را که پر از رنج غل و زنجیر است
آسمان من امروز پر از دریاهاست
و سکونی که پر از جزر و پر از تشویش است
سایه ای تیره بر اندوه تن ساحل ها
اشکی بر مرگ سکوت
و سکوتی که پر از فریاد است
راه را بر دل خود می بندم تا که ترسیم کنم همت تنهایی را
تا که در آتش افسوس بسازم بلمی
آب از برکه کشم، جام به دریا بزنم
راه را بر دل خود می بندم
چشمه ای در دل خود می سازم
تا که جاری شوم و رود شوم ،دست به دریا بدهم
ِ تا که هم ساز ِ پر ماهی دریا بشوم
آسمان رنگ کنم ،رقص کنم در ساحل
غرق شادی شوم و خنده ام آغاز کنم
****
بهانه های رفتن
هرچه مرا تبر زدی ،زخم نشد جوانه شد
اشک برای چشم من ،گریه نشد ترانه شد
گفتی ز رفتن خودت ،تا که ز من حذر کنی
رفتن تو برای من ، قصه نشد، بهانه شد
***
نقاشی تاریک
دوباره شب شد و نقاش تاریکی
قلم به دست ،شمرد عشاقش
دوباره جنگجوی نشسته در سایه ،
به دست گرفت خنجر و دل تمنا کرد
ِ دوباره شب شد و توهم بودن
قدم زدن میان باغ پر از گل، پر از چمن
چشیدن هوای صبح بی تردید !
ِ نشستن به تاب ِ پر از نور بی خورشید
چشیدن صدای قناری از یک جغد
شنیدن صدای سرد یک آتش
نشستن شبنم به روی یک صورت
ِ تلاقی یک نگاه ِ سرد با حسرت
ِ دوباره شب شد و من و حجم ِ سنگین تاریکی
دوباره تردید بین رفتن و ماندن !
دوباره شب شد و نقاش تاریکی
قلم به دست ،شمرد عشاقش
دوباره جنگجوی نشسته در سایه ،
به دست گرفت خنجر و دل تمنا کرد
ِ دوباره شب شد و توهم بودن
قدم زدن میان باغ پر از گل، پر از چمن
چشیدن هوای صبح بی تردید !
ِ نشستن به تاب ِ پر از نور بی خورشید
چشیدن صدای قناری از یک جغد
شنیدن صدای سرد یک آتش
نشستن شبنم به روی یک صورت
ِ تلاقی یک نگاه ِ سرد با حسرت
ِ دوباره شب شد و من و حجم ِ سنگین تاریکی
دوباره تردید بین رفتن و ماندن !
حجم
۲۷۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه
حجم
۲۷۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۸ صفحه