کتاب یکشنبه نحس
معرفی کتاب یکشنبه نحس
کتاب یکشنبه نحس نوشته میثم ضیائی است. این کتاب روایت عجیب و هولناکی است که ماجرایی ترسناک را رقم میزند.
درباره کتاب یکشنبه نحس
تیلر یک افسر دایره جنایی است او ۴۷ ساله است و بیش از ده سال قاتلان و جنایتکاران را دستگیر کرده است اما همواره به دنبال راهی آسانتر برای پیدا کردن دزدان و خلافکاران است او با مردی ۵۳ ساله به نام متیو آشنا میشود که مدتها عضو گروه بزرگ احضار ارواح بوده است. این کتاب داستان این دو مرد است که به مدت یک سال و نیم یک آپارتمان را اجاره کردهاند و هر یکشنبه شب آنجا مراسمی عجیب برگزار میکنند تا بتوانند ارواح را احضار کنند. آنها میخواهند با استفاده از دانش ارواح جرم و جنات را ریشهکن کنند.
در یکی از شبها وقتی ورد میخوانند روح زنی را در آشپزخانه میبینند. زنی که با خطی عجیب روی کاغذ مینویسد من هستم. این آغاز یک ماجرای بزرگ برای متیو و تیلر است.
خواندن کتاب یکشنبه نحس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای پرهیجان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب یکشنبه نحس
تودهای ابری شکل و هالهای از یک جسم بدون کالبد گوشهی آشپزخانه ایستاده بود. هاله و شمایل زنی که چهرهاش پیدا نبود و بهصورت نامرئی و ضعیف قابل رؤیت بود. آن هم برای لحظهای و لحظهای ،بعد ناپدید شد. هر لحظه در گوشهای از خانه دیده و به سرعت ناپدید میشد. تیلر با اشاره به متیو، توجهش را به هالهای که در فاصلهی کمی پشت سرش قرار داشت، جلب کرد.
دوباره روی قلم و کاغذش تمرکز کرد و گفتههای قبلی خودش را تکرار کرد. جو سنگین و سرد بود. انگار شومینه هرچه پرحرارتتر میسوخت، به جای گرما، سرما تولید میکرد. همانند تابش پرنور خورشید در روزهای سرد زمستانی! بیاثر و بیفایده! اما در همین سرما، متیو و تیلر دائماً عرق میریختند. ظاهراً حرفهای تکراری متیو به مذاق این روح خوش نیامد. نسیمی در اتاق شروع به وزیدن کرد و رفته رفته به گردباد خفیف و ملایمی تبدیل شد. در گوشهی آشپزخانه یکی از فنجانها به سرعت بلند و پرتاب شد. تمام کاغذها به هوا پریدند. نظم میز کاملا بههم ریخت، یکی از جاشمعیها توسط نیرویی نامرئی به سمت لبهی میز حرکت کرد، روی زمین افتاد و بلافاصله همه چیز به حالت عادی برگشت. تیلر و متیو که تا به حال با چنین تجربهای روبهرو نشده بودند، وحشتزده و بیدفاع فقط نظارهگر این اتفاقات عجیب شدند. اولین تجربه در برخورد فیزیکی با یک روح مایهی هراس و ترس هر دو شده بود. رفتهرفته، پس از مدت کوتاهی فضا و جو به حالت عادی بازگشت و دمای اتاق بالا رفت. انگار هر دو مرد تصمیم گرفته بودند و تشخیص داده بودند که برای امشب بس است. ترجیح میدادند به تجزیه و تحلیل اتفاقات بپردازند. شاید هم هر دو ترسیده بودند و بروز نمیدادند.
ادامهی کار به هفته ی آینده موکول شد. این بود که متیو رو به تیلر کرد و گفت:
ـ برای امشب بسه.
وردی زیر لب خواند و از روح خداحافظی کرد. از روی صندلیاش بلند شد، چراغها را روشن و شروع به جمع کردن میز کرد که ناگهان متوجه کاغذی شد که روی آن نوشته شده بود "من هستم" با خطی بد که به سختی خوانده میشد. کاغذ را بلند کرد و نگاه دقیقتری به آن انداخت. بعد کاغذ را با احتیاط و احترام روی میز گذاشت و به تیلر نشان داد.
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
نظرات کاربران
نثر روان و به جزئیات با دقت اشاره شده و ادم از خوندنش در فضای داستان قرار میگیره . حتما بخونید. یک کتاب و داستان متفاوت
واقعا جالبو متفاوته از یه نویسنده ایرانی 👏👏
واقعا خیلی جالب بود
این کتاب بسیار جذاب و مهیجه و تا انتها خواننده رو درگیر فضای داستان میکنه
👍👍👍👍
فضا سازی، دقت به جزییات عالی، چفت و بست داستان قوی و با خوندنش میشه ادم خودشو دقیقا جای شخصیتا بزاره و فضا رو حس و تجسم کنه