دانلود و خرید کتاب بمو اصغر کاظمی
تصویر جلد کتاب بمو

کتاب بمو

نویسنده:اصغر کاظمی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بمو

کتاب بمو نوشته اصفر کاظمی، خاطرات شناسایی منطقه قصر شیرین و ذهاب است. خاطراتی که کمتر جایی دیده یا شنیده‌ می‌شود. 

درباره کتاب بمو

کتاب بمو، مجموعه‌ای از خاطرات و گزارش‌هایی از شناسایی منطقه قصر شیرین و ذهاب است. بمو نام قله‌ای افراخته در مرزهای غرب ایران است. قله‌ای که در این کتاب شرحش می‌رود، بیانگر رنج و استقامتی است که شهدا و رزمندگان متحمل شدند. اما بنا به گفته اصغر کاظمی، نویسنده این کتاب «این همه رنج شکوهمند و حیرت‌ساز که در این کتاب می‌خوانید، به عملیاتی برای فتح این قله پر رمز و راز نینجامید، و این نکته شاید این کتاب را خواندنی‌تر کرده باشد.» 

کتاب بمو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

علاقه‌مندان به مطالعه خاطرات رزمندگان و شهدا و همچنین دوست‌داران تاریخ معاصر ایران و تاریخ و ادبیات جنگ از خواندن کتاب بمو لذت می‌برند. 

بخشی از کتاب بمو

ما در دو سمت جاده مستقر شدیم. من با دو آرپی‌جی‌زن حرکت کردم. رفتیم تا رسیدیم به تپه‌ها. موضع گرفتیم. بچه‌ها به سوی تانک‌ها شلیک کردند و موفق نشدند. عراقی‌ها،‌ موضع ما را پیدا کردند و روی ما آتش ریختند. کمی عقب رفتیم تا با نقشه بهتری وارد عمل شویم. خودم را رساندم به گردان مالک اشتر. ادیبان ـ فرمانده گردان ـ را دیدم و او را در آغوش کشیدم. وقتی او را دیدم، انگار خداوند قدرت عجیبی در من به وجود آورد. زمانی که در کرمانشاه کار ستادی می‌کردم، با او آشنا شده بودم. با او چاق سلامتی کردم و گفتم: «همانی هستم که در پادگان از نیروهای شما بازدید کردم.»

پرسید: «این‌جا چه می‌کنی؟»

گفتم: «مسئول نیروهای بسیج هستم و آمده‌ام به کمک شما. شما کجا بودید؟»

گفت: «ما بین پاسگاه‌های قلعه سفید و برار عزیز با عراقی‌ها روبه‌رو شدیم و بعد آمدیم تا رسیدیم به این‌جا.»

ادبیان ۶۰ ـ ۷۰ نفر نیرو داشت و چند خمپاره‌انداز ۱۲۰ و قدری مهمات دیگر. وضع گردانش بد نبود. گفتم: «ما حدود ۵۰ ـ ۶۰ نفریم. فکر می‌کنم که باید یک خط دفاعی تشکیل بدهیم.»

با نظرم موافق بود. بین تپه‌های برار عزیز و عمود بر جاده قصر ـ سرپل، خط پدافندی تشکیل دادیم. جالب توجه این که رو به شرق (ایران) موضع گرفته بودیم. عراق، پشت سر ما بود.

ادیبان با سرهنگ اتحادیه و سرهنگ بدری در پادگان ابوذر سرپل تماس بیسیمی داشت. متوجه شدیم که واحدهایی از تیپ یک لشکر ۷۷ مشهد آماده هستند از سرپل به سمت ارتفاعات بیایند و در قراویز و برار عزیز عملیات کنند. با این توصیف، ما در قسمت غربی، و نیروهای لشکر ۷۷ در قسمت شرقی عمل می‌کردند تا محاصره شکسته شود.

بعدازظهر دوم مهر، تمام نیروهای ارتش و سپاه و بسیج و داوطلب مردمی، آمادهٔ نبردی شدند. کل جمع ما به ۱۵۰ نفر می‌رسید.

ادیبان گفت: «برای تهییج نیرو سخن‌رانی کن تا با روحیه وارد میدان شوند.»

نماز ظهر و عصر را خوانده و ناهار را ـ که لیموشیرین و هندوانه بود ـ خورده و کمی استراحت کرده بودیم. من نمی‌توانستم سخن‌رانی کنم. سابقه این کار را نداشتم. درست‌تر هم این بود که ادیبان حرف بزند. بچه‌ها را از سنگرها بیرون آوردیم. از ادیبان خواستم خودش سخن‌رانی کند. او هم قبول کرد. پیش از آن‌که صحبتش را شروع کند، درباره رمز عملیات حرف زدیم. او گفت: «رمز عملیات این باشد: عقاب‌ها می‌ستیزند.»

کمی تأمل کردم. برای من عجیب بود؛ چون ما رمزهای دیگری انتخاب می‌کردیم. مثلاً در باغ فلاحت، رمزمان «الله اکبر» بود. گفتم: «ادیبان، رمز می‌تواند جمله دیگری باشد. این جمله غریبی است.»

گفت: «اشکالی ندارد. رمز را می‌گذاریم: گرگ‌ها گرسنه هستند.»

دیگر اصرار نکردم و گفتم: «باشد. همین رمز عملیات است.»

ادیبان برای بچه‌ها صحبت کرد و گفت: «ما امشب مثل گرگ‌های گرسنه به دشمن حمله می‌کنیم. او وارد خاک میهن ما شده و همه جا را نابود کرده. ما آن‌ها را از این خاک مقدس بیرون می‌رانیم. قصرشیرین عزیز در محاصره عراقی‌هاست و امید رهایی این شهر، در گرو همین عملیات است. شما رزمندگان و غیورمردان، تنها امید مردم قصر و سرپل هستید و نیروهای مسلح به عملیات شما چشم دوخته‌اند...»

الیاس جاهد
۱۴۰۲/۰۲/۲۰

خواهشا در بی نهایت قرار بدین. ممنونم از طاقچه بهترین دوست مجازی ام

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۶۴۸ صفحه

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۶۴۸ صفحه

قیمت:
۱۹۴,۰۰۰
۹۷,۰۰۰
۵۰%
تومان