کتاب رمزگشایی در آمازون
معرفی کتاب رمزگشایی در آمازون
کتاب رمزگشایی در آمازون نوشته ژول ورن است که با ترجمه نیلوفر امینی منتشر شده است. این کتاب ماجرای یک سفر برروی رود آمازون است که با یک کشتی خاص انجام میشود، سفری که اتفاقات عجیبی را به همراه دارد. این کتاب با عنوان سفر به اعماق آمازون هم منتشر شده است.
درباره کتاب رمزگشایی در آمازون
کتاب رمزگشایی در آمازون، داستان مردی برزیلی به نام جون گارل است که به سفری هیجان انگیز به اعماق آمازون میرود. گارل به همراه خانواده خود در مزرعهای پررونق در پرو زندگی میکند. او روزی یک نامهی عجیب میبیند که با خطی رمزی بر آن چیزی نوشته شده است و از طرفی دیگر دخترش با یک مرد برزیلی ازدواج میکند همین موضوع او را به سفری عجیب وادار میکند. سفری که اگر نتواند رمز نوشتهای را که دارد باز کند باعث مرگش خواهد شد.
خواندن کتاب رمزگشایی در آمازون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی و آثار ژول ورن پیشنهاد میکنیم.
درباره ژول ورن
ژول ورن در ۸ فوریه ۱۸۲۸م در شهر نانت (یکی از شهرهای شرقی فرانسه) متولد شد. پدرش پی یر ورن در سال ۱۸۲۷م با دختری به نام سوفی الوت دالفری از نانت ازدواج کرد. خانواده ی دالفری بسیار از این ازدواج خرسند بودند، چرا که پی یر فرزند یکی از صاحب منصبان استان پروونس در فرانسه بود. پی یر ورن که دلبستگی به آموختن و خواندن داشت، به کار وکالت پرداخت. ژول ورن یه برادر به نام پل و سه خواهر به نامهای آنا، ماتیلد و ماری داشت. در سال ۱۸۳۹میلادی ژول ورن سوار بر کشتی پستی شد و به نخستین دریانوردی دور و درازش پرداخت و به هند رفت. پس از بازگشت، در سال ۱۸۴۴میلادی در دبیرستان نانت نامنویسی کرد و به آموختن سخنوری و فلسفه روی آورد.
او با الکساندر دوما آشنا شد. او که دلبستهی ذوق و قریحهی ژول ورن جوان شده بود، وی را زیر بال و پر خود گرفت و حتی برای دیدن نمایشنامهها او را به لُژ ویژهی خود میفرستاد. در سال ۱۸۴۹میلادی با الهام از الکساندر دوما سه نمایشنامه نوشت که یکی از آنها بسیار برای الکساندردومای پدر جذاب بود.
در سال ۱۸۶۶میلادی که ژول ورن به اوج نامآوری و کامیابی خود رسیده بود، برای خود یک کشتی گردشی خرید و آن را به نام پسرش سن میشل نام گذاری کرد. این قایق ماهیگیری دفتر کار و مرکز مطالعه او شمرده می شد و هنگامی که در دریای مانش دریانوردی یا در روی رودخانه سن کشتی میراند، درهمان هنگام به اندیشیدن میپراخت و دستاورد اندیشههای خود را به گونه اثرهای جاودانی به روی کاغذ میآورد
ژول ورن در ۲۴ مارس ۱۹۰۵میلادی بر اثر بیماری دیابت، در شهر امیان درگذشت. ژول ورن را پدر ادبیات علمی تخیلی میدانند.
بخشی از کتاب رمزگشایی در آمازون
توراس از آن میترسید که وقتی شب فرا برسد در تاریکی هوا میمون را گم کند، آن وقت است که دیگر کاری از دستش ساخته نیست بالاخره بعد از این که افکار خود را جمع وجور کرد، تصمیم گرفت آخرین کاری را که به ذهنش میرسد را پیاده کند، از جا برخاست و با قدمهای آرام کمی جلو رفت میمون هم چند قدم به عقب رفت ولی این بار به جای این که به داخل جنگل برود در آن نزدیکی روی درختی نشست، توراس با خود فکر کرد اگر این میمون بخواهد از شاخههای درخت بالا برود دنبال کردن او کار آسانی است و میتوانست او هم از درخت بالا برود و در راه از دمش بگیرد و او را به پایین بکشد اما میمون بدون این که توجهی به او بکند در همانجا که نشسته بود از گیاهان و میوههای جنگلی که در دسترسش بود شروع به خوردن کرد. توراس هم میتوانست این کار را بکند ولی افسوس که کیف خوراکی خالی بود و نوشیدنی هم همراه نداشت. چند قدم دیگر نیز جلو گذاشت ولی میمون با چابکی تمام از درخت بالا رفت. توراس شروع به پرتاب کردن سنگ کرد و هرچه به دستش میرسید به طرف او پرت میکرد، شاید یکی از اینها بتواند او را زخمی کند، ولی میمون که فقط یک چارپای بیشعور بود درحال بالا رفتن با خندههای خود او را مسخره میکرد. وقتی تمام این تلاشها بینتیجه ماند توراس به طوری ناامید شد که میخواست از همان راه برگردد ولی در همین حال صدای چیزی به گوشش رسید. این صداها شبیه گفت وگوی چند نفر آدم بود و صدای گفت وگوی آنها از فاصلهی بیست متری به گوش او میرسید. اولین فکر توراس این بود که خود را در پشت گیاهان و بوتهها پنهان کند، زیرا که نمیدانست این اشخاص کیستاند صلاح نبود خود را نشان بدهد.
حجم
۶۷۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۷۵ صفحه
حجم
۶۷۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۷۵ صفحه
نظرات کاربران
داستان کتاب خیلی جالب است هر داستان وارد داستان دیگری می شود که دوباره آن داستان وارد داستانی دیگر می شود سبک جدیدی دارد با این که کتابی قدیمیست
فوق العاده بود و پر از ماجراجویی. ممنون از طاقچه که به بینهایت اضافه کردی 🏅❤❤❤🌷