دانلود و خرید کتاب بال های یک پرواز مروارید ذاکری جزه
تصویر جلد کتاب بال های یک پرواز

کتاب بال های یک پرواز

ویراستار:فاطمه اسدی
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب بال های یک پرواز

کتاب بال های یک پرواز نوشتهٔ مروارید ذاکری جزه، خاطرات و یادهایی از زندگی یک جانباز است که در طول جنگ، عاشقانه ایثار کرده است و برای خدمت به کشورش از هیچ چیز دریغ نکرده است.

درباره کتاب بال های یک پرواز

لحظه به لحظهٔ تاریخ ایران، از فداکاری پر است. جوانانی که از جان و مال و زندگی خود گذشتند و با آغوش باز به سوی جبهه‌ها دویدند تا دست دشمن را از خاک ایران کوتاه کنند. سفری آغاز کردند که اطمینان داشتند پایانش ممکن است به شهادت ختم شود و بااین‌حال، نه‌تنها از شورشان نکاست که بر اطمینان و عشقشان به مسیر افزود.

کتاب بال های یک پرواز خاطرات و یادهای تنها چهل و هشت ساعت از زندگی یک جانباز است. چهل و هشت ساعتی که خط به خطش، پر است از مهر و عشق. فداکاری در کلماتش موج می‌زند و ایمان و اطمینان به راهی که در آن قدم گذاشته‌اند، خطوط کتاب را استوار کرده است.

کتاب بال های یک پرواز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

بال های یک پرواز را به تمام دوست‌داران مطالعه خاطرات رزمندگان، جانبازان و شهدا پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب بال های یک پرواز

«همه‌مان کوچک بودیم و من کوچک‌تر و زمانی‌که نوزاد بودم، پدر تنهایمان گذاشت و رفت... رفتنی که سخت بود. خُرد بودیم و پشت‌سرهم... مادر اما، زود دست به کار شد، جای خالی او را هم خودش پر کرد. پدر خانه‌ای برایمان ساخته بود، از جنس محبت و تلاش و صداقت... اصلاً کارش ساختن بود... ساختن از جنس خانه‌هایی خدایی، که مصداق بازرش، سنگ‌کاری محراب مسجد دانشگاه تهران بود.

در حیاط خانه، باغچه‌ای درست کرده بود، که کاج‌هایش را با دست‌های خود غرس کرده بود و بوته‌هایی که گل‌های آن معطر به عطر محمدی بودند و حوض آبی رنگی که در تابستان، مایه سرگرمی ما بود... آن را تمیز می‌کردیم و دوباره از آب پر می‌کردیم... زلال زلال، لبالب... و بعد، از آن آب پاک به سر و صورت هم می‌پاشیدیم و کیف می‌کردیم و باز هم صدای مادر که می‌گفت:

ـ آهسته‌تر!... مبادا صدایتان، همسایه‌ها را ناراحت کند...

ماه رجب فرا رسیده بود. خیلی این ماه را دوست دارم؛ گاهی روزه می‌گرفتم که با برخورد سنگین شما مواجه می‌شدم. کلی تذکر و تشویق که:

ـ روزه، بر تو واجب نیست، داروهایت را مرتب بخور...

اما شما بیشتر وقت‌ها روزه بودید...

ماه رمضان سال پنجاه و نه بود... یادتان هست؟

یک‌ماه روزه گرفته بودید و شما نگران من بودید که نباید روزه می‌گرفتم؛ اما چندتایی را به هر ترفندی که بود، گرفتم. دلم می‌خواست هنگام افطار، من هم مثل شما، تشنه و گرسنه باشم؛ چه لذتی داشت. افطارهای سادهٔ مادر، دور از هر تکلفی، بسیار دلچسب و دوست‌داشتنی بود. صدای قهقهه‌ها و تعریف‌هایمان آن‌قدر بلند می‌شد که مادر مرتباً تذکر می‌داد که:

ـ رعایت همسایه‌ها را بکنید... سه‌تایی خانه را روی سرتان گذاشته‌اید...

بخواهم منصفانه قضاوت کنم، تو خیلی آرام بودی اما در سروصدای من و خلیل، تو هم شریک می‌شدی و متهم...

بعد از افطار، نوبت رفتن به مسجد می‌رسید... با بچه‌های محل، تا پاسی از شب مشغول بودیم. اول نماز جماعت می‌خواندیم و بعد از آن، قرائت قرآن و تفسیر آیات، توسط حاج‌آقا گوهری، پیشنماز مهربان مسجد که بسیاری از بچه‌های محل، سلامت دین و اخلاقشان را مدیونشان هستند. استفاده از کتابخانهٔ مسجد، یکی‌دیگر از کارهایی بود که حاج‌آقا به آن اهتمام ورزیده بود و همیشه سعی می‌کرد کتاب‌ها به‌روز باشد.

وقت‌های بسیاری را با خواندن کتاب‌های مذهبی و تاریخی آن سپری کردیم و یاد گرفتیم خواندن یک کتاب، یعنی به دست آوردن همهٔ اندیشه‌ها و تجربه‌های گرانبهای دیگران با مصرف کردن هزینه و زمانی اندک. گفتگوهای مذهبی و سیاسی یک پای ثابت دیگر اعمال شب‌های ماه رمضان در مسجد بود. تربیت نسل جوان غیور و معتقد و مصمّم، هدف این گردهمایی‌ها بود.

کاری که برای خدا باشد، سخت و جان‌فرساست... فقط و فقط، مدد خدا آن را حمایت می‌کند.

حالا هیچ‌کدام از خانواده بچه‌های محل، از نداشتن امکانات برای بچه‌های پرشور و جوان خود، بیمناک نبودند. آن‌ها را با خیال راحت، به دست حاج‌آقا سپرده بودند. همان بزرگواری که آخرت خود را با آباد کردن دنیای جوانان محلهٔ قیطریه ساخت... آن هم چه ساختنی... خیلی از بچه‌های فعال همین مجموعه، از فرماندهان و رزمندگان شجاع دفاع‌مقدس شدند و افتخار آفریدند و بی‌شک، ایشان در ثواب همهٔ آن‌ها سهیم است.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۱٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۴۰۰
تومان