دانلود و خرید کتاب در جستجوی حسن ترنس وارد ترجمه غلامحسین جنتی عطایی

معرفی کتاب در جستجوی حسن

کتاب در جستجوی حسن اثری از ترنس وارد با ترجمه غلامحسین جنتی عطایی و مریم ایزدی است. این کتاب درباره مسافرت یک خانواده آمریکایی به وطن، ایران برای یافتن مردی به نام حسن است.

درباره کتاب در جستجوی حسن

در جستجوی حسن، روایت یک سفر تاریخی و داستان یک پیوند فرهنگی عمیق بین مردم دو کشور است. ترنس وارد و برادرانش در سال‌های ۱۹۶۰ میلادی، به همراه خانواده در ایران زندگی می‌کردند. اما چندی بعد به آمریکا می‌روند و زندگی را آنجا از سر می‌گیرند. برای ترنس وارد، سال‌های کودکی‌اش در ایران، بسیار خاطره‌انگیز بود و چنانکه در کتاب هم گفته است، او ایران را وطنش می‌دانست. اما بخشی از این خاطره انگیزی و روشنی، به دلیل وجود مردی به نام «حسن» است که آشپز و خانه‌دار است.

حالا ۳۰ سال گذشته است و این خانواده که اکنون در آمریکا زندگی می‌کند تصمیم می‌گیرد برای یافتن حسن و خاطرات دوران کودکی به ایران برگردد. ترنس وارد در این سفرنامه و در این جستجوی خود، به شرح تاریخ و اجتماع ایران از دید خودش می‌پردازد.

کتاب در جستجوی حسن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

در جستجوی حسن داستان لطیف و تاثیرگذار است. تمام کسانی که ایران را وطن خود می‌دانند، از خواندن این داستان لذت می‌برند. 

بخشی از کتاب در جستجوی حسن

جایی دور، در تخیلات خود می‌دانستم که شاهزاده‌ای، عاشق برزگری شجاع شده و یا شاهزاده دیگری با ملوانی جوان به دنبال سرنوشت خود فرار کرده. امید، حسن به ما می‌گفت که «همیشه باید به آینده امیدوار بود.»

کسانی که برای خانواده ما کار می‌کردند فقط حسن و فاطمه نبودند بلکه مادر فاطمه، خورشید، که معمولاً از دو بچه فاطمه، علی و مهدی، نگهداری می‌کرد، و برادر حسن، محمد که اخیراً از ارتش اخراج شده بود، زیرا جیپ ارتشی را چپ کرده بود نیز اضافه شده بودند. محمد چون کار دیگری نداشت، راننده خانواده ما شده بود. ما معمولاً در صندلی عقب می‌نشستیم، و او با رانندگان اتومبیل‌های دیگر و عابران سر و کله می‌زد. ما هم مجبور می‌شدیم خودمان را محکم نگه داریم که در صورت ترمزهای ناگهانی راننده، به شیشه جلو اصابت نکنیم! یک بار، حسن از مادرم خواست که به جای برادرش محمد، به اداره پلیس مراجعه کند، زیرا کاشف به عمل آمده که اتومبیل ما یک تخلف رانندگی داشته و حسن هم، بحق، می‌ترسید که اگر برادرش به پلیس مراجعه کند، گواهی‌نامه خود را از دست بدهد.

حسن با روشی آرام و توأم با شوخ‌طبعی، به نحوی شایسته، زندگی همه ما را اداره می‌کرد. با اینکه حسن رسماً اداره‌کننده امور خانواده ما بود، ولی برای ما خیلی بیشتر از آن بود. او مانند «ویرجیل» همیشه راهنمای ما بود. از بازارهای تاریک گرفته تا یاد دادن آداب و رسوم محلی، با عشق و علاقه‌ای که برای درک فرهنگ او لازم بود و کار ما را آسان می‌کرد.

او قسمت مهمی از زندگی ما شده بود. تصورات و تخیلات ما را می‌ساخت و دنیای ما را وسیع‌تر می‌کرد. حسن جثه‌ای نه چندان بلندقد، اما قوی و عضلانی داشت. چهره آرام و سبیل‌های مشکی و جالب او از حکمت عامیانه و دانایی طنزآمیزش حکایت می‌کرد.

با نبودن تلویزیون در آن زمان، او قصه‌های مضحک و عجیب و غریب ملانصرالدین را برای ما تعریف می‌کرد که در آنها مسائل پیچیده زندگی و راه‌حل‌های زیرکانه و در عین حال خنده‌آور ارائه می‌شد. در چشمان او همیشه جرقه‌ای برق می‌زد.

ما همیشه انتظار می‌کشیدیم که حسن ما را برای دیدن نوازندگان دوره‌گرد و حاجی فیروز خبر کند. حاجی فیروز، دلقکی بود که صورت خود را سیاه می‌کرد و درست قبل از فرا رسیدن سال نو، هنگام برگزاری جشن‌ها و مبادله هدایا، رقص‌کنان، مقابل درب خانه‌ها ظاهر می‌شد.

من و برادرهایم با زبان فارسی شکسته و بسته، در کوچه و بازار، مرتب پر حرفی می‌کردیم و گاهی با موسیقی عامیانه ایرانی می‌رقصیدیم، وقتی که فصل عوض می‌شد، سرگرمی‌ها و مشغولیات بچگانه ما نیز تغییر می‌کرد و اینها عبارت بودند از: خریدن کرم ابریشم در باغ‌های درخت توت، سوار شدن قاطرهای چموش کولی‌هایی که به سوی قسمت باریک رودخانه، جایی که درخت‌های صنوبر در امتداد هم قرار گرفته بودند، کوچ می‌کردند. بازی قایم‌موشک در حفره‌های گود زمینی واقع در پشت دیوار خانه‌مان، اسکی کردن روی برف‌های قله‌های مرتفع شمشک، خیره شدن و سرگردانی در بازارهایی که مملو از گنجینه‌های گوناگون بود، لیسیدن بستنی زعفرانی زیر سایه گسترده درختان تنومند و بالاخره لباس مرتب پوشیدن و آراسته شدن برای شرکت در جشن سازمان ملل متحد در مدرسه چند زبانه، که نامش Community School بود.

در چهارم ژوییه، که سال‌روز استقلال ایالات متحده است، روی پتوهایمان دراز کشیده و به آتش‌بازی که در فضای چمن بزرگ سفارت امریکا صورت می‌گرفت خیره می‌شدیم. در آن زمان فقط شایعاتی جسته و گریخته درباره یک غول به نام ویلی میز و سنترال پارک افسانه‌ای شهر نیویورک شنیده بودیم. ما تا اندازه زیادی نسبت به امریکا، با آن فاصله دور، بی‌تفاوت و در فراموشی به سر می‌بردیم. در حقیقت ما ایران را وطن خود می‌دانستیم نه امریکا را.

ربه‌کا سولنیت در کتاب خود به نام «کتابی درباره مهاجرت» ضمن شرح بازگشت خود به وطن خویش ایرلند، به تلخی درباره معنی وطن در ذهن و خاطره افراد می‌نویسد: این معنی که «وطن جای الهامات و رنج‌های کودکی است، قطعاً تغییر می‌یابد تا آنجا که همه ما به گونه‌ای پناهندگانی از یک دنیای گمشده هستیم» و ادامه می‌دهد که: «ما در عین حال هرگز نمی‌توانیم وطن خود را ترک کنیم، زیرا این در درون ما ریشه دوانده است و این ایده که «خود» به عنوان یک موجودیت به وسیله مرز پوست محصور شده یک امر جعلی و ساختگی است که هدف از آن تغییر لباس و قیافه سرزمین‌های وسیع جغرافیایی است که محدود به حامل پوست هستند و هرگز به شما اجازهٔ خروج نمی‌دهند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۵۶ صفحه

حجم

۱٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۵۶ صفحه

قیمت:
۵۲,۰۰۰
تومان