کتاب تو بی همتایی
معرفی کتاب تو بی همتایی
کتاب تو بی همتایی نوشته کوت بلاکسون و ترجمه آرزو خوشابی است. او در این کتاب روایتگر سفری مهم است که هر انسانی برای یافتن آرزوها، کشف حقیقت وجود، عاشقی و محبت و دوست داشتن به آن احتیاج دارد. سفری که به افراد کمک میکند تا خودشان را پیدا کنند.
درباره کتاب تو بی همتایی
خودآگاهی، خودشناسی و خودسازی، سه رکن اصلی انسان موفق است، کوت بلاکسون در کتاب تو بیهمتایی به شما کمک میکند، خود حقیقیتان را کشف کنید و از بند اسارتهای مادی و تقسیم زیباییهای زندگی با جهانیان رها شوید. سپس، صدای آزادی را با جان و دل بشنوید و یگانه بودن خود را دریابید. این کتاب مسیر روشنی برای پیدا کردن خودتان است. بلاکسون در این کتاب شما را به مسیری میبرد که درباره خودتان به آگاهی برسید. بفهمید چه کسی هستید؟ چه آرزوهایی در سر دارید؟ برای اینکه آرزوهایتان به واقعیت تبدیل شوند باید چه مسیری را طی کنید؟
این اثر از زندگی خود نویسنده و تلاش او برای خلاف جهت آب شنا کردن هم سخن میگوید؛ زمانی که بلاکسون هجده ساله بود و در لندن زندگی میکرد با تلاش و جرات فراوان توانست همانطوری که دلش میخواست زندگی کند، او راهی را که پدر و مادرش و یا دوستان و اطرافیانش انتخاب کرده بودند، نرفت، او سبک زندگی خودش را انتخاب کرد. حالا همین پیام را به تمام جهانیان منتقل میکند. شما باید کسی باشید که خودتان میخواهید نه کسی که جامعه یا پدر و مادرتان به شما دیکته میکنند.
شما در درونتان، روح قدرتمندی دارید. روحی منحصر به فرد و بیانتها که در انتطار این است که شما آزادش کنید. این کتاب به شما کمک میکند تا در مسیر آزاد کردن روحتان قدم بگذارید.
کتاب تو بی همتایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب تو بی همتایی هدیهای عالی برای تمام کسانی است که به دنبال کردن مسیر رویاها و آرزوهایشان ایمان دارند. اگر دوست دارید متفاوت از دیگران زندگی کنید، این کتاب جرات لازم را به شما میبخشد.
بخشی از کتاب تو بی همتایی
اغلب میگویم همان روزی که به پدر گفتم که نمیخواهم مسئولیت کلیسایش را برعهده بگیرم، تبدیل به یک مرد شدم.
همان روز بود که مسئولیت زندگیم را برعهده گرفتم. همان روز بود که درنهایت دریافتم که احساسم چیست و سرآخر به مویهی روحم گوش فرا دادم. چه میشد اگر نمیگذاشتم آن صدا آشکار شود؟ شاید میبایست امروز در کلیسای پدرم موعظهای میکردم.
آیا کار بدی بود؟ نه.
اما این کار واقعاً کاری بود که دلم میخواست بکنم؟ نه.
من میبایست به آنچه در بیرون جریان داشت با نگاه موفقیتآمیز مینگریستم. اما میدانستم، میدانستم که درونم، روحم میمیرد.
از رویاهایتان بیمناک نباشید. رویاهای شما بیدلیل شما را انتخاب نکردهاند، زیرا شما بینقصترین فرد برای به ثمر رساندن آنها هستید. بله، شما. فقط باید بگویید بله، و سپس کائنات پاسخ خواهند گفت.
اگر جرئت به خرج بدهی و به درون نگاه کنی و کشف کنی که حقیقتاً چه میخواهی، چیزی را که واقعاً میخواهی، چیزی بیش از پول، سکس، چیزی بیش از برنده شدن بلیت بختآزمایی، آن را پیدا کن، و شهامتش را داشته باش و بگذار به وقوع بپیوندد. کائنات خود راهش را مییابند. من خودم گواه زندهاش هستم.
بازی در نقشهای کوچک درخور عرضه به کسی نیست. هنگامی که نورت را بتابانی، به یاد اطرافیانت میآوری که آنها هم همان نور را درونشان دارند. اینکه کاملاً خودت باشی بزرگترین عطیهای است که میتوانی به جهان اعطا کنی.
بچه که هستیم، عمیقاً باور داریم که هرچیزی ممکن است. آرزوهای بزرگی داریم. بازیکن فوتبال شدن، آتشنشان بودن، شاهزاده بودن یا رفتن به کره ماه. اما طی مسیر، دیگران به ما میآموزند که واقعگرا باشیم. آرزوهای بزرگ در سر نپرورانیم، و شما هم نمیخواهید ناامید شوید.میخواهید؟ پس سعی میکنیم با رویاهایمان قطع رابطه کنیم. درواقع با روحمان قطع رابطه میکنیم.
گمان میکنم الآن وقت آن است که دوباره با خود واقعیتان آشنا شوید.
حجم
۱۷۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۷۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه