کتاب سطری پر از میل بوسه
معرفی کتاب سطری پر از میل بوسه
کتاب سطری پر از میل بوسه نوشته حمیدرضا شکارسری مجموعهای از اشعار خواندنی این شاعر معاصر است. کتاب سطری پر از میل بوسه با کلماتی که به درستی انتخاب شدهاند و عواطف و احساسات شما را بیدار میکنند، شما را از زندگی روزمره و ماشینی جدا میکنند و این فرصت را برای شما میسازند که تجربه تازهای را پشت سر بگذارید.
کتاب سطری پر از میل بوسه نمونهای عالی از شعر بالغ معاصر است که با زبانی خوشساخت مخاطب شعر را به لذت درک کلمات میرساند.
خواندن کتاب سطری پر از میل بوسه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به شعر معاصر پیشنهاد میکنیم
درباره حمیدرضا شکارسری
حمیدرضا شکارسری متولد ۲۷ خرداد ۱۳۴۵ در تهران است، پدر و مادر او هردو اهل شمال کشور و ستان گیلان هستند. شکارسری د سال اول زندگی خود را به دلیل اینکه پدر و مادرش اهل رشت و انزلی بودند، در شمال کشور گذراند. تا اینکه تحصیلات اولیه خود را تکمیل کرد و پس از آن برای تحصیل در رشته زمین شناسی وارد دانشگاه شهید بهشتی شد. او بعد از تمام شدن درسش به استخدام وزارت راه و ترابری درآمد و در آنجا مشغول به کار شد. او از ۱۶ سالگی به سرودن شعر میپرداخت و در سال ۱۳۶۲ برای اولین بار غزلی از او منتشر شد، سپس از سال ۱۳۶۵ بهطور جدی وارد عرصه شعر شد. از سال ۱۳۷۱ نیز کار نقد شعر را شروع کرد. در نتیجه با اولین کتاب مجموعه شعر خود در سال ۱۳۷۵ با عنوان «باز جمعهای گذشت» وارد دنیای نشر شد.
از آثار او میتوان به چراغانی بیدلیل: مجموعه شعر با موضوع دفاع مقدس، از تمام روشناییها، مجموعه شعر، پیرتر از خود، مجموعه شعر، از سکوت به حرف، مجموعه نقد ادبی، شلیکم کن: پیش از آنکه باروتم نم بکشد!، مقالات تحلیلی با موضوع شعر مقاومت، نام برد.
بخشی از کتاب سطری پر از میل بوسه
حالا شاید انگشتهایت مهربان شدهاند
و شمارهٔ مرا زمزمه میکنند
حالا شاید سیمها آشتی میدهند
گوشیهایمان را
حالا پس چه کار مهمی میتوانم داشته باشم
جز این که سر و ته این شعر را هم بیاورم
و زل بزنم بهاین تلفن
که در تار عنکبوت دست و پایی نمیزند؟!
***
ندید بدید
به هیچ طنابی نه نگفت
یک روز از طناب سرگردانی بالا رفت
کوهنوردی آن بالا
با دوست دخترش کتاب میخواند!
روز دیگر در انتهای طنابی
بر فراز برجی نیمه تمام
کارگری افغان را گرم گریه دید
یک بار بر فراز یک درخت
کلاغی را پیدا کرد
که با صابونی نامشروع
حمام میکرد و ناسزا میگفت
حتییک بار ناگهان دید
به مار بوآیی
آویخته
است
آخرین بار
از طنابی حلقهای آویزان ماند
ناگهان پیر شد
اما هرگز رودابهای نیافت
***
کامیونی بیاور
جنازهٔ سوراخ سوراخ این سربازها را ببر!
لاشهٔ لت و پار این فیلها را بسوزان!
اینها با این دست و پاهای شکسته
دیگر اسب بشو نیستند
خلاصشان کن!
این وزیر خائن را برای همیشه
به دورترین قلعههای ویران تبعید کن!
و بر خلاف تمام قوانین بینالمللی
این شاه سابق را هم گردن بزن!
خیالت راحت شد اعلیحضرت؟
حالا بی ملکه
روز و شب
پرسه بزن در این خالی وسیع
و آرزوی جنگ بعدی را به گور ببر!
حجم
۴۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۴۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
نظرات کاربران
می توان زندگی را شعر کرد و شعر را زندگی