کتاب اگر خدا یک بانکدار بود
معرفی کتاب اگر خدا یک بانکدار بود
کتاب اگر خدا یک بانکدار بود!، پرفروشترین کتاب راوی سوبرامانیان است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شده و تاکنون جوایز بسیار زیادی از جمله تندیس قلم پر طلایی ایندیاپلازا را از آن خود کرده است. این کتاب از رسوایی بزرگ سیتی بانک در دهه ۹۰ میلادی الهام گرفته شده و تاکنون بیش از ۲۶۰ هزار نسخه فروش داشته است.
درباره کتاب اگر خدا یک بانکدار بود
این کتاب سعی دارد در حدّ توان به این پرسش پاسخ دهد: برای رسیدن به موفقیت، تلاش و پشتکار لازم است یا راههای میانبر و بعضاً غیرانسانی نقش پررنگتری دارند؟
پاسخی که شاید چراغ راه بسیاری از تازهواردان به عرصه شغلی باشد، تا سالها بعد با خیالی آسوده بتوانند به چهره خود در آینه خیره شوند.
داستان پیشرو در دو زمان روایت میشود؛ بخشهایی با عنوان «شهر نیویورک»، روایت زمان حال را بازگو میکنند و سایر بخشها تصویری از مسیر کاری شخصیتهای داستان را از ابتدا تاکنون نشان میدهند
خواندن کتاب اگر خدا یک بانکدار بود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اگر خدا یک بانکدار بود
با خودش فکر میکرد: «من باید این کار را تمام کنم، مگر اینکه خدایان تصمیم بگیرند که امروز با من کنار بیایند. اما آیا خدا حتی به من فکر میکند؟»
ساندیپ ناگهان متوجه شد که دارد به خدا فکر میکند؛ برای اولین بار در طولِ... او حتی نمیتواند به یاد بیاورد چه مدت است که به خدا فکر نکرده است.
مادرش یکبار به او گفته بود که حتی اگر از انجام پوجا هم فرار کردی، باید با خدا همصحبت شوی، وگرنه خدا تو را فراموش خواهد کرد، طوری که تو انگار وجود نداری!
اما حالا دیگر چگونه میشود که به توصیههای او توجه داشته باشد؟
طی پانزده دقیقه، ماشین ساندیپ به زیرزمین ساختمان شصت و دو طبقهای مقرِ بانک بینالمللی نیویورک، چهارمین سازمان خدمات مالی جهان، رسید.
نگهبانان لحظهای که ماشین وی را دیدند، اهرمی را رها کردند و درب کنترل دسترسی را برای یک طبقه ویژه باز کردند؛ طبقهای که به عنوان پارکینگ ویژه مدیرعامل، هیئتمدیره و مدیران ارشد بانک استفاده میشد. ساندیپ نیز یک مدیر ارشد بود و یک پارکینگ اختصاصی در این طبقه داشت.
اتومبیل خود را در محل مشخص شدهٔ مدیر بخش خردهفروشی پارک کرد. از دوازده ماه قبل که به نیویورک آمده بود، این پارکینگ به او اختصاص یافته بود؛ به نام مدیر تجارت خردهفروشی بانک بینالمللی نیویورک در بازارهای نوظهور که مدیرعامل او را از بین چهارده نامزد در سراسر این بانک انتخاب کرده بود.
ساندیپ از اتومبیل خود پیاده شد، سوئیچ را زد و ماشین قفل شد. سپس در کنار خودروی خود در داخل پارکینگ، کلید دستگاهی را فعال کرد که در طبقهٔ شصتودوم سیگنالی را به معاون خود میفرستاد با این هدف که رئیس در راهِ رسیدن به دفتر است. او هر روز حدود سه دقیقه قبل از اینکه رئیسش وارد دفتر شود، به آنجا میرسید.
«صبح بخیر آقای سیرواستاوا»
حجم
۳۵۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۵ صفحه
حجم
۳۵۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۵ صفحه
نظرات کاربران
من نسخه کاغذیش رو خوندم دوستش داشتم
داستان جذابی داره و ترجمه روان هست فقط محیط داستان بانکیه که یه جاهایی با اصطلاح جدیدی مواجه میشید. توصیه میکنم