کتاب آبی آسمان

کتاب آبی آسمان مجموعه داستان‌های کوتاه نوشته فهیمه صدری است. داستان‌هایی که به بیان مسائل و مشکلات زنان و جامعه می‌پردازد و سفری به دل مسائل اجتماعی است. 

درباره کتاب آبی آسمان

این کتاب شامل بیست و پنج داستان کوتاه است. داستان‌هایی که هر یک گوشه‌ای از مشکلاتی را که زنان هر روز و هر لحظه با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، بیان کرده است. به عنوان نمونه یکی از داستان‌ها درباره دختری است که همیشه در راه مدرسه همراه با دوستانش در کوچه بازی می‌کردند تا اینکه خانواده‌اش تصمیم گرفتند او را شوهر بدهند. بعد از مدتی، با سن کم، با یک بچه از همسرش جدا می‌شود و وقتی به محل زندگی سابقش برمی‌گردد می‌فهمد ارتباطی که با کوچه و هم‌محلی‌ها داشته است، به طور کامل قطع شده است... 

کتاب آبی آسمان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

علاقه‌مندان به ادبیات داستانی را به خواندن کتاب آبی آسمان دعوت می‌کنیم.

بخشی از کتاب آبی آسمان

الحمدالله حبیب آقا شوهر بدی نبود، بخصوص در این یک سال با خلق و خوی او آشنا شده بود و دیگر کم‌تر پیش می‌آمد که قهر بکند و چند روزی همین طور ساکت بماند. آخ که چه قدر از قهر حبیب آقا دلش می‌گرفت. آخر در آن چهاردیواری به جز حبیب آقا هم‌صحبتی نداشت. خوب حالا خیلی چیزها بهتر شده بود. دیگر یاد گرفته بود که چای حبیب آقا باید لب‌سوز باشد و تنگ آب یخ هر شب باید بالای رختخوابش باشد.

راستش ماه‌منیر هم تقصیر نداشت، خوب اینها را از کجا می‌دانست؟ او که حبیب آقا را از قبل نمی‌شناخت. آشنایی و عقد و عروسی همه یک ماه هم طول نکشیده بود. یک روز از مدرسه که برگشته بود مادرش یک سینی چای داده بود دستش و هلش داده بود توی اتاق مهمانخانه و قبل از آن که جرئت کند حرفی بزند یا اظهار نظری کند یک دسته گل به دستش دادند و جلوی آینه نشاندنش. حالا به قول مادر اقبالش بلند بود و حبیب آقا مرد خوبی از آب درآمده بود. اما به جز پیشانی بلند و اقبال خوب در دل جوان و پرشور ماه‌منیر چیز دیگری هم بود. چیزی که خودش هم درست نمی‌دانست چیست. انگار شوقی در دلش بود. شاید هم نوعی انتظار، انتظاری رازآلود. انگار قرار بود اتفاقی بیفتد. نه خدایی نکرده اتفاقی بد، یک اتفاق خوب. یک خبر خوب، شاید هم مسافری که قرار بود از راه برسد و یک چیزی را عوض کند. چیزی که خودش هم نمی‌دانست چیست. اما با تمام وجود انتظارش را می‌کشید.