کتاب شناسنامه داستان و داستان نویسی
معرفی کتاب شناسنامه داستان و داستان نویسی
کتاب شناسنامه داستان و داستان نویسی نوشته جمال میرصادقی است. این کتاب که همراه با شاهدهای داستانی منتشر شده است به خواننده کمک میکند در راه نوشتن قدم بردارد.
درباره کتاب شناسنامه داستان و داستان نویسی
این کتاب حاصل شصت سال زندگی داستانی جمال میرصادقی در کتابهای پژوهشی و آموزشی او گرد آمدهاند. کتاب شناسنامه داستان و داستان نویسی یکی از این انبوه تجربیات نویسندگی اوست که در قالب سرفصلهایی به همراه شاهدهای داستانی ارائه شده است. از عناصر مهم و اصلی داستاننویسی تا شیوههای روایت و زاویۀ دید را از نظر گذرانده و برای آنان که جویا و تشنۀ آموختن از کوله بار تجربیات بزرگان ادبیات داستانی هستند؛ ارائه داده است.
علاقهمندان، با خواندن این کتاب و به کار بستن آموزههای آن با کلیاتی در نویسندگی آشنا میشوند. این کتاب در ۲۵ فصل به آموزش مفاهیم داستاننویسی میپردازد و درهر فصل، نمونهای از داستانهای جمال میرصادقی به عنوان شاهد مثال ذکر شده است تا به خوانندگان در درک مفاهیم تئوری و نظری کمک کند.
خواندن کتاب شناسنامه داستان و داستان نویسی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کسانی که میخواهند نویسندگی یاد بگیرند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شناسنامه داستان و داستان نویسی
عادت به نوشتن
نوشتن را با تمرین و تکرار هرروزی میتوان بهصورت عادت درآورد. فرد ممکن است که در یک روز ساعتها بنشیند و بنویسد و روز دیگر فرصت نیابد که کلمهای روی کاغذ بیاورد. این روش کار، عادت به نوشتن را در شما به وجود نمیآورد. آنچه برای نویسنده شدن مهم است، ایجاد عادت به نوشتن است، باید فاصلهای بین نوشتن نیفتد و نوشتن را هرروزی کرد، حتا اگر دستکم نیم ساعت یا یک ساعت در بیستوچهار ساعت شبانهروز به آن اختصاص داده شود، این حداقل، باید در ساعت خاص و معینی در شبانهروز صورت بگیرد تا تکرار آن ایجاد عادت کند، بهعبارتدیگر اگر ساعت شش صبح یا چهار بعدازظهر یا یازده شب را برای نوشتن اختصاص میدهید، هر ساعت که برای شما امکانپذیر است، باید هرروز سر ساعت شش یا چهار یا یازده پشت میز بنشینید و بنویسید تا نوشتن جزو عادات زندگی شما درآید، همانطور که در اوقات معینی دندانهای خود را مسواک میزنید و این کار برای شما عادت شده است.
در نوشتن، نظم عامل تعیینکننده است و در پیشرفت کار، در هر زمینهای نقش مؤثری بازی میکند. ازاینرو، باید خود را عادت بدهید و سر ساعت معین بنشینید و بنویسید، حتماً لازم نیست که داستان بنویسید، «آزاد نویسی» کنید، یعنی میتوانید قلم را روی کاغذ حرکت دهید و هر چه در ذهنتان میگذرد، روی کاغذ بیاورید. میتوانید وقایعی که در روز برای شما پیش آمده، جاهایی را که رفتهاید، آدمهایی را که دیدهاید، کارهایی را که کردهاید، افکاری را که از سرتان گذشته و احساسهایی را که در پس هر واقعه و وضعیت و موقعیت به شما دست داده، روی کاغذ بیاورید.
نویسنده با وادار کردن خود به کار منظم در ساعات معین، نوشتن را مهار میکند و تحت فرمان خود درمیآورد؛ اما هنگامیکه نوشتن بهصورت عادتی درآید، نویسنده بیتاب است که در ساعاتی که معتاد به نوشتن شده است هرچه زودتر خود را به قلم و کاغذ برساند. ازآنپس اشتیاق نوشتن در او بیدار شده است و کلمات بهآسانی به سراغش میآیند و کلمات نیز، بهنوبهٔ خود موضوع و مطلب را القاء میکنند. گاه موضوعها، قدیمی، پرتوپلا و توخالی است اما ذهن ورزیدهٔ او میتواند آنها را به قطعهای مقبول و کارآمد تبدیل کند. وقتیکه بهطرف اتاق غذاخوری یا اتاقخواب میرود، یا کار دیگری را شروع میکند، خشنود است که تعهدش را انجام داده.
هر اثر نویسنده باید بیان حادثه و وضع و حالی از جهان درون و بیرونش باشد. فقط در صورتی کارش را خوب انجام میدهد که منظورش از نوشتن رها ساختن خود از قید موضوعی باشد که آنقدر دربارهٔ آن اندیشیده است، موضوعی که باری بر خاطرش شده و اگر چارهاندیش باشد، سعی خواهد کرد که فقط به خاطر آسایش خود بنویسد. شما نمیتوانید خوب یا زیاد بنویسید (و من باجرئت میگویم که شما نمیتوانید خوب بنویسید مگر آنکه زیاد بنویسید. این فریضه را من از شادروان هانیبال الخاص نقاش فراگرفتم.) مگر آنکه در خود عادت به نوشتن را به وجود آورید؛ اما عادت در نویسندگی هم مانند عادات در زندگی فقط تا موقعی مفیدند که بهمحض آنکه از فایده افتادند، شکسته شوند.
حجم
۲۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۹۱ صفحه
حجم
۲۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۹۱ صفحه
نظرات کاربران
از اون کتابهایی ست که می ارزه چندبار بخوانی.مخصوصا وقتی جایی در نوشتن گیر میکنی میتونه بهت ایده بده یا کمکت کنه.واقعا پراز نکته های مفید و باارزش.
پایان هر فصلی یه داستان به عنوان شاهدمثال اومده ولی در یکی از این داستانها من احساس کردم محتوای داستان با گفتههای آقای میرصادقی در تناقضه. چند صفحه از کتاب در فصل بعدیش عیناً تکرار شد (با همان واژه و