کتاب قوانین طبیعت انسان (خلاصه کتاب)

رابرت گرین نویسنده و سخنران محبوب حوزه موفقیت در میکروکتاب قوانین طبیعت انسان چگونگی انسان بودن ما را با استفاده از قوانینی ساده و مهم نشان می‌دهد. 

میکروکتاب‌‌ها چکیده‌ای از کتاب‌های اصلی هستند که در زمانی حدود ۵۰ دقیقه دانش کامل کتاب را در اختیار شما می‌گذارند و مهمتر اینکه فضای کتاب کامل حفظ شده و لذت مطالعه را از دست نمی‌دهید. 

 درباره کتاب قوانین طبیعت انسان

در هر بخش کتاب قوانین طبیعت انسان، داستان‌هایی از شخصیت‌های معروف و وقایع بزرگ تاریخی وجود دارد که کمک می‌کند بهتر با مفهوم انسان و ذات او آشنا شویم. این میکروکتاب به زبانی ساده نوشته شده و مانند یک راهنما به شما یاد می‌دهد تا با به کارگیری رفتارهای آگاهانه، زندگی بهتری داشته باشید. در هر شرایطی که هستید، این میکروکتاب را بخوانید و با خودتان و اطرافیانتان و ذات دورنی آنها بیشتر آشنا شوید.

 خواندن کتاب قوانین طبیعت انسان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

رابرت گرین، نویسنده و سخنرانی محبوب و مطرح در سطح جهان است. او کتاب‌های زیادی را در زمینه قدرت، استراتژی و روش‌های جنگی به چاپ رسانده که هر کدام علاقه‌مندان خاص خود را دارد. معروف‌ترین کتاب او ۳۳ استراتژی جنگ است که با تلفیق وقایع تاریخی و وصل کردن آن به زندگی روزمره، شاهکاری در دنیای نویسندگی خلق کرده است.

 بخشی از کتاب قوانین طبیعت انسان

هوارد هیوز (Howard Hughes) از نظر اعضای خانواده خود پسری خجالتی بود. البته این موضوع به تک فرزند بودن او مربوط می‌شود، چون همه توجهات به سمت او جلب شده بود و مادر هر کاری برای ابراز محبت به هوارد انجام می‌داد. هوراد در زمان بزرگسالی به یک پسر مودب و خوش برخورد تبدیل شده بود. او همه وقت زندگی‌اش را با والدین به خصوص مادرش می‌گذراند، به همین دلیل حسابی به آن‌ها وابسته شده بود. اما این خوشی عمر کوتاهی داشت. ماردش در سن ۳۹ سالگی درگذشت و پدرش هم به خاطر غم از دست دادن مادرش دو سال بعد از دنیا رفت. حالا این پسر ۱۹ ساله در این دنیای بزرگ تنها ماند. او هیچ وقت با معنای تنهایی آشنایی نداشت و نمی‌دانست که تنها بودن چه احساسی دارد. به همین دلیل خویشاوندانش تصمیم گرفتند که این تنهایی را برایش پُر کنند و همراه هوارد جوان باشند. اما بعد از فوت والدین، هوارد خشن و سرکش شد. همه از دیدن این رفتارهای او تعجب کردند که چگونه یک پسر به این آرامی و مهربانی حالا چنین سرکشی می‌کند. به هر حال او حمایت خویشاوندانش را از دست داد، اما این مهم نبود. هوارد جوان ارثیه بزرگی به دست آورد و توانست شرکت پدرش را به خوبی اداره کند. کمی بعد هم تصمیم گرفت به دنبال رویای خود، یعنی خلبانی و فیلمسازی برود. او این اقدام خود را عملی کرد و برای ساخت فیلمی در مورد نیروهای هوایی جنگ جهانی با نام فرشتگان جهنم، کارگردان و بازیگرانی را به استخدام درآورد. اوایل همه چیز خوب پیش می‌رفت اما بعد هوارد با همه دچار مشکل می‌شد، هر کسی که دوست نداشت را اخراج می‌کرد و کس دیگری را به جای او قرار می‌داد. در نهایت تصمیم گرفت که خودش همه امور مدیریت را به دست بگیرد و کارگردانی فیلم را انجام دهد. حس کمالگرایی او تمامی نداشت و این باعث شده بود که دائم پول خرج کند. هر چه که بود فیلم را ساخت و باعث شگفتی بینندگان شد. بعد از آن او شرکت پدرش را به شرکت هواپیماسازی هیوز تغییر داد. او توانست نظر شرکت‌های بزرگ آمریکایی را جلب کند و سه هواپیما به نام هرکولس را بسازد. اما کمالگرایی او باعث شده بود که هیچکدام از مدیران نتوانند با او کار کنند. هوارد دائم در کار مدیران استخدامی خود دخالت می‌کرد و این باعث شد که آن‌ها ترجیح بدهند که کار را ترک کنند. او بدهکار شده بود و به شدت به یک مدیر لایق نیاز داشت. 

شخصی به نام چارلز پرل (charlesperles) که در صنعت هواپیماسازی معروف بود، تصمیم گرفت که به هوارد کمک کند. البته هوارد هم به شدت زبان ریخت تا بتواند نظر او را جلب کند. وقتی که چارلز وارد کار شد، به ضعف مدیریتی و عدم‌تخصص پی‌برد و بعد از مدتی او هم کار را ترک کرد. این داستان ادامه داشت تا اینکه هوارد از مدیریت استعفا داد و ارتش هم قراردادش را لغو کرد. بعد از جنگ او تصمیم گرفت به ساخت کشتی پرنده بپردازد. او برای اینکه اعتماد همه را به خود جلب کند، تصمیم گرفت که خودش اولین نفری باشد که با هواپیما پرواز می‌کند. اما پروازش موفقیت آمیز نبود و هواپیما نتوانست وزن او را تحمل کند و روی آب فرود آمد.