کتاب چه کسی تغییر را کشت؟
معرفی کتاب چه کسی تغییر را کشت؟
چه کسی تغییر را کشت؟ اثر کن بلانچارد و همکارانش کتابی در زمینه مدیریت و رهبری است که درباره حل معمای رهبری افراد از طریق تغییر سخن میگوید.
تغییر هرگز آسان نیست. تقریباً ۷۰ درصد از تلاشهای تغییر شکست میخورند یا ازگردونه خارج میشوند. شکست در تغییر سازمانی میتواند منجر به پیامدهای مخربی مانند بهره وری پایین و روحیهی پایین، برآورده نشدن انتظارات، اتلاف وقت و هزینه و افزایش گردش مالی کارمندان شود.
کن بلانچارد، در کتاب چه کسی تغییر را کشت؟ به رهبران آموزش میدهد که چگونه، سوالات متداول کارکنان در طی تغییر را شناسایی کنند و به آنها پاسخ دهند. این کتاب به آنها آموزش میدهد که چگونه از راهبرد مناسب برای رهبری تغییر استفاده کنند و رفتارهای مطلوبی را برای برطرف کردن نگرانیها به کار بگیرند.
این راهبردها برای اشاره به رایجترین علتهای شکست در یک سازمان و برطرف ساختن نگرانیهای قابل پیشبینی است. مدلی که در این کتاب ارائه شده را میتوان برای تمامی انواع تلاشهای تغییر به کار برد، که شامل ادغام و فراگیری، مهندسی مجدد فرایندهای تجاری، گسترش نیروی فروش و پیادهسازی فناوری است.
خواندن کتاب چه کسی تغییر را کشت؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب چه کسی تغییر را کشت؟ را به همه مدیرانی که میخواهند رهبرانی شایسته باشند، پیشنهاد میکنیم.
درباره کن بلانچارد
کن بلانچارد، یک نویسنده و سخنران انگیزشی است که کتابهای او در تمام دنیا مخاطبان بسیاری دارد، از جمله کتابهای او می توان بهمدیر یک دقیقهای، کارآفرین یک دقیقهای و رهبری در سطح بالاتر اشاره کرد که بیش از هیجده میلیون کپی از آنها فروخته شده و به سی زبان دنیا ترجمه شده است. او در سندیگو واقع در کالیفرنیا زندگی میکند.
بخشی از کتاب چه کسی تغییر را کشت؟
در زیر آسمانِ یک شبِ توفانی، خودروی چهاردر و تیره رنگِ بازپرس مایک مکنالی (Mike McNally) جلوی در سازمان اِکِم (the ACME organization) ترمز کرد. نور آبی رنگی که روی کاپوت ماشین میتابید، کاملاً باجرقههای رعد و برقی که در دوردست پیدا بود، فرق داشت. کارگاه مکنالی از اتومبیلش پیاده شد، گردوخاک را از روی بارانیاش تکاند و آخرین پک را به سیگار ارزان قیمتش زد.
این سومین پروندهٔ قتل او در این ماه بود، که همگی نام خانوادگی "تغییر"(Change) را داشتند. در واقع، رسیدگی به مرگ و میرِ"تغییر" به کار هر روزهاش تبدیل شده بود. الگوی مشخصی از مرگ و میر در طی این سالها پدیدار شده بود. تغییر با درجات و ظواهر مختلف وارد یک سازمان میشد و جای خود را در سازمان باز میکرد، سپس بدون هیچ گونه هشدار قبلی، پیکر بیجانش که آسیب ظاهری در آن نمایان نبود پیدا میشد، مدارک و شواهد همیشه ضعیف بودند و هرگز یک عاملِ متخلفِ واحد، برای مرگ او شناسایی نشده بود.
این بار، کارآگاه مکنالی برای دستگیریِ قاتل، مصمم بود. سیگار خود را خاموش کرد، دفترچه یادداشتش را از جیب خود بیرون آورد و به آرامی به سمت در رفت.
مک نالی از زیر نوارِزردِ ورود ممنوع پلیس عبور کرد و وارد اتاق کنفرانس شد. اتاق مملو از جمعیت بود. عکاسی، مشغولِ عکس گرفتن از زوایای مختلفِ جسد بود؛ و افراد در گروههای دو و سه نفره نظرات خود را در مورد آنچه اتفاق افتاده بود میگفتند. در انتهای اتاق، بدنِ بیجان "تغییر" روی میزکنفرانس افتاده بود. یک لیوان واژگون شده کمی دورتر از دست راست جسد افتاده بود. میز، هنوز بر اثر واژگونی لیوان خیس بود.
مردِ ناشناسی نزد مکنالی آمد و یک تکه کاغذ تاشده را به او داد. مرد ناشناس گفت:" دکترِ متخصصِ پزشکی قانونی از من خواست این یادداشت را به شما بدهم."
مکنالی یادداشت را باز کرد و مشغول خواندن شد:
- احتمالاً قتل
- به احتمال زیاد، مسمومیت، عاملِ مرگ است
- به احتمال زیاد، مرگ در ساعت ۷ الی ۹ صبح امروز اتفاق افتاده است
- اطلاعات تکمیلی بعد از کالبد شکافی
کارآگاه مکنالی اتاق را خلوت کرد، در را بست و رسیدگی به صحنهٔ جرم را آغاز کرد. وقتی که یک ساعت بعد از اتاق بیرون آمد، زنی بیرون در، منتظرش ایستاده بود.
زن گفت: "اسم من "آنا"(Anna) است. "قرار است دستیار شما باشم. از من خواسته شده تا هرچیزی که نیاز دارید برایتان مهیا کنم."
مکنالی میدانست که مظنونین اولیه چه کسانی بودند. او بارها و بارها این کار را
حجم
۹۱٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۱۳ صفحه
حجم
۹۱٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۱۳ صفحه