کتاب تنهاتر از تنها
معرفی کتاب تنهاتر از تنها
تنهاتر از تنها رمانی نوشته حمیدرضا مالکی داستانی عاشقانه درباره زندگی پسری دانشجو به اسم آبتین است.
درباره کتاب تنهاتر از تنها
آبتین دانشجو است و در رشته مورد علاقهاش تحصیل میکند. او روزی با دختری روبهرو میشود که احساس میکند میتواند با او خوشبخت شود. اما تفاوتهای زیادی بین او و دختر وجود دارد که چالشهای زیادی را برای آنها به وجود میآورد.
خواندن کتاب تنهاتر از تنها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوستداران رمان عاشقانه مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب تنهاتر از تنها
روزهای سختی سپری میشد و من تنها باید میجنگیدم برای تمام خواستههایم. اما انگار تنها جنگیدن مثل مقابله با ارتشی از مشکلات امکان پذیر نبود. به یک انگیزه و امید نیاز داشتم باید کسی میبود که مرا به اوج برساند. اینها همه در فکر من بود و با همین افکار روزها را به شب میرساندم. من در یکی از دانشگاههای مرکز شهر درس میخواندم و در همان رشتهای که دوست داشتم تحصیل میکردم، در یکی از روزهای سرد زمستانی پس از اتمام کلاس درس من باید لوازم فیلمبرداری را تحویل انبار میدادم. وسایل را جمع کردم و از پلهها پایین آمدم به در انباری که رسیدم مسئول آن آقای جمشیدی نبود و من با صدای بلند در راهرو آقای جمشیدی را صدا زدم که در کلاس روبرو باز شد و به یکباره دختری با موهای مشکی و چشمان درشت، قد نسبتاً بلند و صورت استخوانی که عینک بر چشم داشت روبروی من ظاهر شد، دیگه نفهمیدم چیشد انگار سالهاست که او را میشناسم. قلبم لرزید و فهمیدم اتفاقی در من رخ داده با گوشی همراه درحال صحبت کردن بود که از او خواستم یک لحظه گوشی را قطع کند. هیجان زده شده بودم، نمیدونستم چی میخوام بگم فقط دوست داشتم نگاهش کنم. بعد از اتمام تماس گفت بفرمایید و من هم که حرفی برای گفتن نداشتم از او خواستم به من کمک کند.
چه کمکی از من برمیاد؟
ببخشید خانم اگه امکانش هست ۳ دقیقه مراقب این وسایل باشید تا من آقای جمشیدی رو پیدا کنم.
باشه اشکالی نداره، ولی فقط ۳ دقیقه.
بله حتما زمان بگیرید تا برگردم.
بدون هیچ صحبت اضافی سریع پایین آمدم و در قسمت اداری دنبال آقای جمشیدی میگشتم که نبود و باید به خاطر زمانی که داده بودم سریع برمیگشتم البته زمان بهانه بود من میخواستم بیشتر او را ببینم و باهاش صحبت کنم. در دلم غوغایی بود. من با یک نگاه عاشق شده بودم.
حجم
۲۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۸ صفحه
حجم
۲۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۸ صفحه
نظرات کاربران
نمیدونم این داستان واقعیه یا نه. اگر واقعیه که بهتر بود نویسنده خاطرات و تجربه های بعدی این شخص رو هم مینوشت تا به یک سرانجامی برسه. اگرم داستان تخیلی که بازم میتونست بیشتر پر و بال بده به داستان و حداقل
بنده نصفش رو خوندم مطلب قابل توجهی برام نداشت و رهاش کردم