دانلود و خرید کتاب سفیدتر از برف، خوش بوتر از یاس غلامرضا آقایاری

معرفی کتاب سفیدتر از برف، خوش بوتر از یاس

سفیدتر از برف، خوش بوتر از یاس نوشته غلامرضا آقایاری داستان بلندی درباره واقعه عاشورا است که از زبان نوجوانی روایت می‌شود. 

 درباره کتاب سفیدتر از برف، خوش بوتر از یاس

سفیدتر از برف خوشبوتر از یاس از زبان نوجوانی روایت می‌شود  که پدرش صاحب قهوه‌خانه‌ای است که قرار است مرشدی پیر از دوستان پدر در آن پرده بخواند. پسر چنان شیفته پرده‌خوانی واقعه است.

کتاب در ادامه و در فصل‌های گوناگون در قالب همین داستان، روایتی از زندگی برخی از یاران کمتر شناخته شده امام حسین (ع) را از زبان نوجوان بازگو می‌کند.

سفیدتر از برف خوشبوتر از یاس بیش از هر چیز وام‌دار ایده داستانی جذابش است. ایده‌ای که تا پیش از این در هیچ داستانی نیامده است . سفر انسان امروزی به ماجرایی تاریخی و مقدس که سال‌ها قبل رخداده است و پیوند زدن این سفر با روایت سنتی پرده‌خوانی و تلفیق داستان مدرن با این نوع از نقل داستانی، روایتی جذاب برای مخاطبان این کتاب ایجاد کرده است.

 در این داستان به برخی از سوالات بی‌شمار نسل جوان درباره واقعه عاشورا پاسخ داده می‌شود.

خواندن کتاب سفیدتر از برف، خوش بوتر از یاس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 همه نوجوانان علاقه‌مند به ادبیات داستانی به ویژه داستان‌های تاریخی و مذهبی

بخشی از کتاب سفیدتر از برف، خوش بوتر از یاس

تمام شب، حتی در خواب شامه‌ام پر از عطر یاس بود. صبح که از خواب بیدار شدم دستانم را بوییدم. این عطر تمام وجودم را گرفته بود. دیگر بیش از آن نمی‌توانستم بخوابم. هر سفری که می‌رفتم بیشتر تشنهٔ دیدار مجدد کربلا می‌شدم. تمام ساعات لحظه‌شماری می‌کردم تا موقع رفتن به قهوه‌خانه و دیدن پردهٔ جدید مرشد آقا فرا برسد. هنوز آفتاب بالا نیامده بود. مادر و پدر خواب بودند. اما من که بی‌خواب و بی‌تاب بودم تصمیم گرفتم از خانه بیرون بروم و نان تازه برای صبحانه بگیرم. از جیب پدر مقداری پول برداشتم و آرام از خانه بیرون رفتم.

خورشید آرام‌آرام سرش را از لابه‌لای خانه‌های شهر بیرون می‌آورد. تک‌وتوک آدم‌هایی در کوچه در حال رفت‌وآمد بودند. زیاد طول نکشید که به نانوایی سنگکی محله رسیدم. چند نفری در صف ایستاده بودند. آخر صف ایستادم و منتظر نوبتم بودم که نگاهم به شیشهٔ نانوایی افتاد. جلوتر رفتم تا بهتر ببینم. کاغذ تبلیغاتی پرده‌خوانی مرشد آقا بود. با طرحی شکیل و نوشته‌های بزرگ تبلیغ ۱۰ روز مجلس پرده‌خوانی عاشورا در قهوه‌خانه کربلایی بر روی آن نقش بسته بود. مشغول خواندن متن بودم که شاطر صدایم کرد:

ـ آقا رضا... آقا رضا... سلام، نوبت شماست!

ـ سلام آقا شاطر!

شاطر تندوتیز شانه‌های نان را روی پارو پهن می‌کرد، مقداری کنجد روی آن می‌ریخت و آن را بر سنگ‌های کف تنور سُر می‌داد. همان‌طور که مشغول کار بود گفت:

ـ چطوری آقا رضا؟ چندتا می‌خوای؟

ـ ممنون خوبم. آقا شاطر دوتا برشته لطفا.

شاطر که مانند فنر از زمین رها شده، هر لحظه طرفی می‌جهید لبخندی زد و گفت:

ـ به روی چشم... راستی آقا رضا این تبلیغ پرده‌خونی قهوه‌خانهٔ باباست، درسته؟

ـ بله، آقا شاطر. هر روز بعد از نماز ظهر برنامه‌ست تشریف بیارید.

ـ اگه خدا قسمت کنه می‌یام.

خانمی چادری که در صف ایستاده و منتظر نان بود، پرسید:

ـ مجلس روضه‌ست؟ زنونه هم دارید؟

نگاهی به او انداختم و گفتم:

ـ نه‌خیر، پرده‌خونیه. توی قهوه‌خونه برای آقایونه.

شاگرد شاطر دو نان برشته و گرم را روی میز پیشخوان مشتری انداخت و گفت:

ـ پرده‌خونی عاشورا هم مجلس روضه‌ست دیگه، تفاوتی نداره. بفرما اینم دوتا برشته.

پول نان را به او دادم. زن چادری گفت:

ـ چقدرحیف، ای کاش زنونه هم بود!

نان را برداشتم، خداحافظی کردم و به طرف خانه رفتم. در مسیر خانه چند جای دیگر کاغذ تبلیغ پرده‌خوانی مرشد آقا را دیدم. انگار همان دیشب رجب تراکت‌های تبلیغاتی را به در و دیوار چسبانده بود. وارد خانه شدم. مادر از خواب بیدار شده بود. صدای بسته‌شدن در را که شنید از آشپزخانه بیرون آمد و نگران گفت:

ـ صبح اول صبحی کجا رفتی دلم هزار جا رفت؟!

ـ جای خاصی نرفتم. رفتم نون تازه بگیرم.

مادر سری تکان داد و لبخند زد:

ـ خیلی‌خب! بیا نون رو لای سفره بپیچ بیات نشه.


taha 83a
۱۴۰۱/۰۹/۲۲

نسبتا کتاب خوبی هست برای سنین ۸تا ۱۷ سال توصیه میشود

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

حجم

۹۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

قیمت:
۲۳,۱۷۵
۶,۹۵۲
۷۰%
تومان