کتاب بزن قدش!
معرفی کتاب بزن قدش!
کتاب بزن قدّش! نوشته کن بلانچارد و شلدون بالز است که با ترجمه هنگامه خدابنده منتشر شده است. کتابی است که از حقیقتی همواره استوار سخن گفته و چرایی ارزشمندیِ تیمها و اقداماتی را که برای تیمسازی از دست افراد و سازمانها برمیآید در قالبی نوین بیان میکند.
درباره کتاب بزن قدش!
هرچند بزن قدّش! ماجرای آلِن فُوستِر ،کارمندی تکرو در محل کار را روایت میکند، اما در اصل به چهار ماده اولیهای که در شکلگیری تیمهایِ برنده نقش دارند، پرداخته است. در این ماجرا میبینیم با وجودی که آلِن نیرویی کاربلد است، اما میلی به شریک کردن دیگران در کار ندارد و میخواهد خود به تنهایی در مرکز توجهات قرار بگیرد، همانطور که از زبان رییسش میشنویم، او به این دلیل اخراج میشود که،ما نیازمند نیروهای خوبی هستیم که عملکرد تیمیشان هم خوب باشد. و شنیدن این واقعیت برای او بسیار تلخ است.
فوستر در همان ایام که مشغول اندیشیدن به دلایل اخراج شدنش است، پسرش را برای تمرین هاکی کلاس پنجمیها سر زمین میبرد. تیمی که پسر فوستر عضو آن است کاملا از کار گروهی بیبهره بودند. پس از مطلع شدن دو مربی سختکوش تیم از بد اقبالی فوستر، به او پیشنهاد ملحق شدن به کادر مربیگری را میدهند، و او خود را در شرایطی میبیند که باید معنی کار گروهی را، هم به خود و هم به بازیکنان تیم، بیاموزد. آلِن و بازیکنان تیم در نهایت جادوی کار گروهی را میآموزند و درمییابند:
هیچ تک نفری به اندازه کل یک جمع قدرتمند نیست.
خواندن کتاب بزن قدش! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کسانی که میخواهند اهمیت کار گروهی را درک کنند تا موفقتر باشند پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب بزن قدش!
آقای برتون سپس اضافه کرد،"موفق باشی، آلِن"، با گفتن این حرف کیفش را از صندلی جلوی ماشین برداشت و لبخندی زد که میشد آن را به نشانه عذرخواهیاش تعبیر نمود، رویش را برگرداند و آلِن را درحالیکه همانجا میخکوب مانده بود، تنها و بیکار باقی گذاشت.
آلِن آهسته آهسته به سمت ماشین خود برگشت و به سمت خانه راند.
همسرش سوزان با کمال مهربانی از این خبر استقبال کرد.
او گفت،"نگران نباش، عزیزم. تو آدم قابلی هستی. خیلی راحت شغل دیگری پیدا میکنی. شغلی که حتی از کار قبلیات هم بهتر باشد!".
آلِن پیش خود فکر کرد، بله، درست است، میتواند شغل دیگری پیدا کند.
اما شغل بهتر را شک داشت. در دلش به آقای برتون حق میداد. او آدم اهل کار تیمی نبود. آلِن آدمی نبود که به آن شکل مدنظر برتون گوی را به دیگران پاس بدهد. از نظر وی پاس دادن گوی و دستیابی به اهداف لازم و ملزوم همدیگر نبودند. هرگز اینگونه نبود.
او از سن شانزده سالگی که خانه پدری را ترک کرد همیشه روی پای خود ایستاده بود. مدتی را در نیروی هوایی ارتش خدمت کرده و آموزشهای رسمی و خلبانی را از سر گذرانده بود. خدمه عاشق پرواز کردن با آلِن بودند. باقی خلبانها شاید قبل از پرواز به خود زحمت میدادند و سرسری وضعیت هواپیما را چک میکردند، اما آلِن همه چیز را چک میکرد. وضعیت متناقضی بود. از این نظر که همه به این خاطر به آلِن اعتماد داشتند که خود او به هیچکس درکارش اطمینان نداشت. او حتی گزارشهای دقیق پیشبینی وضعیت آبوهوای ارتش را با منابع غیرنظامی چک میکرد.
حجم
۱۷۹٫۱ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
حجم
۱۷۹٫۱ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه