کتاب شاهزادهی سرگردان
معرفی کتاب شاهزادهی سرگردان
کتاب شاهزادهی سرگردان، یک داستان تاریخی از ورا موتافیچهوا دربارهی تبعید شاهزاده جم و دسیسههایی است که علیه او انجام میدهند. شاهزادهی سرگردان را احمد آل احمد به فارسی برگردانده است.
دربارهی کتاب شاهزادهی سرگردان
کتاب شاهزادهی سرگردان، سرگذشت شاهزاده جم در تبعید است. او قربانی دسیسههای بی شمار فرمانراویان و به خصوص جهان مسیحیت شد. آنها که از پیروزیهای امپراتوری عثمانی در بیم و هراس به سر میبردند، تمام تلاش خود را کردند تا با دسیسهها و توطئههایی که طراحی میکردند، مخالفان را از سر راه خودشان بردارند. کتاب شاهزادهی سرگردان راویانی دارد که بر جذابیت کتاب افزودهاند: روایتگران قصه، بازیگرانی هستند که در رقم زدن این سرنوشت سهم داشتهاند و هر یک از دیدگاه خود به تفسیر ماجرا پرداختهاند. شاهزادهی سرگردان جذابیت دیگری هم برای مخاطبان ایرانی خود دارد و آن حضور سعدی، شاخص ترین چهره ادبیات این مرز و بوم در این داستان است.
کتاب شاهزادهی سرگردان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از مطالعه رمانهای تاریخی لذت میبرید، کتاب شاهزادهی سرگردان را بخوانید.
بخشی از کتاب شاهزادهی سرگردان
در تردید بودم تنها به نگارش نامه اول اکتفا کنم که خطاب به بایزید بود. با خود میاندیشیدم «چرا همانجا توقف نکنم؟» اما میدانستم توقفی در کار نبود. به هر صورت جانشینی بایزید، سقوط مرا در پی داشت: من به سپاهیان تعلق داشتم و شریک اقدامات محمدخان در مقابل مقدسات خود بودم. پس تصمیم من تعیین کننده نبود: چیزی برای از دست دادن نداشتم.
با این اندیشه احساس آسودگی یافتم. به سرعت نامه دوم را نگاشتم. نامهای کوتاه، تنها در چند کلمه. نامه را زیر لباس خود پنهان کردم و برگه دیگر را لوله کرده و در دست گرفتم و از تالار خارج شدم. پیک مورد نظر خود را یافتم: فردی بیسواد که خادم شخصی من بود. باید به سمت آماسیه حرکت میکرد و مرکب خود را در هر استراحتگاه تعویض میکرد تا زودتر به مقصد برسد. تأکید کردم «در هر استراحتگاه مرکب خود را تعویض کن!» با محاسباتم، یازده روز راه در پیش داشت.
برای یافتن دومین پیک زمان بسیار بیشتری صرف کردم. برای سپردن سرنوشت خویش به هیچکس اعتماد کافی نداشتم. تا این که دریافتم یونس، خادم بی زبان، مطمئنترین فرد برای این مأموریت بود. او را به تنهایی از تالار دفینه فراخواندم. دگمههای لباسش را گشودم و نامه را به پوست سیاهش چسباندم.
نجواکنان و در حالی که احساس میکردم صدایم در تمامی استانبول طنین انداز شده، در گوش او گفتم «مرده یا زنده! اما بهتر است زنده به قونیه برسی! مرکب خود را نه تنها در هر استراحتگاه، بلکه هر سه ساعت تعویض کن. از رو در رو شدن با هر کسی اجتناب کن، باید از چشمها پنهان باشی. باید یک هفتهای خود را به قونیه برسانی. این پول را به همراه ببر، هر کس سعی کرد مانع سفرت شود، او را با این پول بخر. و مهمتر از همه این که برای هیچکس آشکار نکن که حامل پیامی از من هستی، متوجه هستی؟ مرا نمیشناسی، خدمتگزار هیچکس نیستی! در قونیه مستقیم به نزد جم برو!»
حجم
۴۶۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۴۰ صفحه
حجم
۴۶۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۴۰ صفحه