کتاب قوانین رهبری
معرفی کتاب قوانین رهبری
قوانین رهبری شاهکاری دیگر از کریس وایدنر، استاد انگیزشی است که تعالیم موفقیت و اصول رهبری را در قالب داستانی شیرین روایت میکند.
درباره کتاب قوانین رهبری
هبری در عین پیچیدگی، امری ساده است. اگر میخواهید یک جمعیت هزار نفری را رهبری کنید، با دهها هزار متغیر در زندگی شان مواجه هستید که واکنش آنها نسبت به رهبریتان را شکل میدهند. در کل باید گفت که رهبری امری پیچیده است. اما خبر خوش این است که در اغلب مواقع با پیروی از چند قانون ساده میتوان نیازهای بسیاری از مردم را برآورده کرد. کریس وایدنر در این اثر، در قالب داستان، قوانین ساده رهبری را برایتان برمیشمارد.
مایک کلر به سرپرستی شعبهای در یک ایالت دیگر منصوب میشود تا بتواند در حین کار نکاتی را بیاموزد، او به همراه پسرش مجبور به نقل مکان به شهر جدید میشوند، هنگام ثبتنام پسرش در مدرسهی فوتبال با مربی فوتبال آشنا میشود و با راهنمایی آن شخص قوانین رهبری را یاد میگیرد و تبدیل به مدیری موفق میشود.
کریس وایدنر در مقدمه این کتاب می گوید:
«رمز موفقیت در سادگی نهفته است. قواعد کسب موفقیت مشکل و پیچیده نیست. وقتی کتابی دربارهی رهبری مینویسم، بیش از پیش متقاعد میشوم که رهبریِ مقتدرانه در عین دشواری، امری ساده است.قوانین رهبری دربارهی همین است: این که رهبری و مدیریت مقتدرانه امری پیچیده نیست. چه در خانواده، چه در محیط کار و چه در یک تیم فوتبال، با به کارگیری چند قانون ساده میتوانید بر افراد نفوذ داشته باشید و آنها را به سمت هدفی مشترک هدایت کنید.»
خواندن کتاب قوانین رهبری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
رهبران سازمانها، صاحبان کسبوکارهای مختلف و مدیران
بخشی از کتاب قوانین رهبری
صدای قرچ قرچ شنها در زیر لاستیکِ ماشین صدایی منحصر به فرد است. البته این صدا برای مایک کلر زیاد خوشایند نبود. شاید به این دلیل که این راه ماشینروی شنی به خانهٔ جدید او منتهی میشد؛ خانهای که دلش نمیخواست به آن نقل مکان کند. او که زاده و بزرگشدهٔ شیکاگو بود اصلاً دلش نمیخواست در ایالت تگزاس زندگی کند، اما در هر حال پایش به آنجا کشیده شده بود؛ شهر ایست کریک واقع در ایالت تگزاس که حدود یک ساعت با دالاس فاصله داشت. به نظر او آنجا شبیه روستایی دور افتاده بود.
همچنان که با پسرش بیلی این راه کوتاه شنی را طی میکردند تا به خانهٔ سه خوابهای برسند که مایک آن را نادیده اجاره کرده بود، در دل گفت: اینجا چه میکنم؟!
مایک تنها یک چیزِ این خانه را دوست داشت: زیر قیمت بودنش؛ به خصوص در مقایسه با قیمت مسکن در شیکاگو.
وقتی ماشین پارک شد، چشم مایک و بیلی به منظرهٔ پیش رویشان افتاد؛ ساختمانی رنگ و رو رفته که توریهای یکی از پنجرههایش داشت میافتاد. درِ توری ورودی ساختمان با وزش باد تاب میخورد. چمنهای حیاط جلویی خشک شده بود. خب، تگزاس است دیگر، در ماه اوت از این بهتر نمیشود!
«خب پسر، رسیدیم.»
«آره... رسیدیم.»
«آره... رسیدیم.»
معلوم بود بیلی چه حالی دارد. به نظر شما، پسر بچهای که از دوستان دبیرستانی خود جدا شود چه حالی میتواند داشته باشد؟ با این حال، مردانه با آن وضع کنار آمده و تصمیم گرفته بود پس از جدایی والدینش با پدرش زندگی کند.
حجم
۹۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۹۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه