کتاب قصههایی شیرین از افسانههای ژاپنی
معرفی کتاب قصههایی شیرین از افسانههای ژاپنی
کتاب قصههایی شیرین از افسانههای ژاپنی، اثر خواندنی و بینظیر از فلارنس ساکاده، مجموعهای از بهترین افسانههای قدیمی ژاپنی برای کودکان است.
نسیم رضازاده و مهران محبوبی با ترجمهی کتاب قصههایی شیرین از افسانههای ژاپنی، ما را به سفری جادویی به ژاپن پر رمز و راز دعوت میکنند.
دربارهی کتاب قصههایی شیرین از افسانههای ژاپنی
ژاپن سرزمینی پر از رمز و راز است. سرزمینی با خردی افسانهای و گنجینهی غنی از افسانهها و داستانهای زیبای قدیمی. در کتاب قصههایی شیرین از افسانههای ژاپنی، زیباترین افسانههای ژاپنی را میخوانیم. افسانههای زیبا و دلانگیزی که به دست فلارنس ساکاده نوشته شدهاند. افسانههای دلپذیر که هرکدام بخشی از نوع اندیشه و خردورزی ژاپنیان را نشان میدهد و به زیبایی ما را با فرهنگ آنان آشنا میکند.
کتاب قصههایی شیرین از افسانههای ژاپنی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به فرهنگ ژاپن و داستانها و افسانههای پر رمز و راز ژاپنی علاقه دارید، شما را به خواندن کتاب قصههایی شیرین از افسانههای ژاپنی دعوت میکنیم. کتاب قصههایی شیرین از افسانههای ژاپنی برای کودکان گروه سنی دبستان نیز داستانهایی جالب و خواندنی دارد.
بخشی از کتاب قصههایی شیرین از افسانههای ژاپنی
وقتی موموتارو حدوداً پانزده ساله شد به نزد پدرش رفت و گفت: «پدر، شما همواره با من مهربان بودهاید. حالا من یک پسر بزرگ شدهام و باید کاری برای کمک به کشورم انجام دهم. درجایی دوردست در دریا جزیرهای هست به نام جزیره غولها. دیوهای شرور زیادی آنجا زندگی میکنند که گهگاه به سرزمین ما میآیند و کارهای بدی انجام میدهند، مثل بردن مردم ما با خود و یا دزدیدن اموال آنها. این است که من قصد دارم به جزیره غولها بروم و با آنها مبارزه کنم و گنجی را که آنجا هست به اینجا بیاورم. لطفاً بگذارید این کار را انجام دهم.»
پیرمرد از شــنیدن این حرف شـگفتزده شـد، اما از این که موموتارو میخواست به دیگران کمک کند بر خود بالید. پس او و پیرزن به موموتارو کمک کردند تا آمادة سفر به جزیره غولها شود. پیرمرد شمشیر و زرهی به او داد و پیرزن برایش توشه خوبی از کلوچه ارزن درست کرد. آنگاه موموتارو سفرش را آغاز کرد وبه پدر و مادرش قول داد که زود برگردد.
موموتارو پای پیاده به سوی دریا روان شد. راه دور و درازی بود. همان طور که میرفت، به سگی خالدار برخورد. سگ به روی موموتارو غرّید و چیزی نمانده بود او را گاز بگیرد، ولی همان موقع موموتارو یکی از کلوچهها را به سگ خالدار داد و به او گفت که دارد به جنگ غولهای جزیره غولها میرود. آن وقت سگ گفت که او هم میخواهد همراهش برود و به موموتارو کمک کند
حجم
۶٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۶٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه