کتاب وارونگی
معرفی کتاب وارونگی
کتاب وارونگی نوشته مژده اسفندیاری راد است. این مجموعه داستان سه داستان با نامهای مهشید، رویا و افسانه است. این کتاب روایت سه زن را پیمیگیرد.
درباره کتاب وارونگی
داستان سه زن در این کتاب آمده است که هرکدام سرنوشت متفاوتی دارند. خواننده با هر داستان وارد یک دنیای وتفاوت و تجربیات متفاوت میشود و با شخصیت اصلی همراه میشود تا دنیای او را ببیند. این کتاب خواننده را با خودش به تجربهی زندگیهای متفاوت میرود و میگذارد زندگی و دغدغههای آدمهای متفاوت را ببیند. زبان ساده و نثر خوشساخت مژده اسفندیاریراد برای مخاطب جذاب است و کمک میکند شخصیتها را بیشتر باور کند و با آنها همراه شود.
خواندن کتاب وارونگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب وارونگی
فریبا داشت استکانهای شکسته را جمع میکرد، اما شوک شده بود و بیکلام به حرکات خاله فریده و حرفهای سیمین و خودزنی مادرجون نگاه میکرد. زمین دور سرم میچرخید. نه به خاطر ضعف بلکه از بیچارگی. آنچه که مثل لکههای سیاه گنگی سالها در سَرم میچرخید، حالا دیگر کل ذهنم را فرا گرفته بود و اینقدر بزرگ شده بود که میترسیدم هر لحظه از سرم بیرون بزند.
آنها حواسشان به من نبود. مادرجون کمی حالش بد شده بود و مشغول مداوای او بودند. بیسر و صدا خودم را از زیر دست و پای همهشان بیرون کشیدم و از مطبخ بیرون زدم. از در پشتی اتاق بزرگ به ایوان رفتم. بیآنکه کسی متوجه شود خودم را به وسط باغ رساندم. گلویم خشک بود. چشمهایم تار میدید و بغض عجیبی گلویم را میفشرد. هنوز روزه بودم. دستهایم را همانطور که یوسف یادم داده بود، شکل پیاله کردم و از نهری که وسط باغ بود کمی آب خوردم. گلویم کمی خنک شد و تازه، ولی سوزش قلبم با چه تازه میشد!
حرفهایی که شنیده بودم را چطور میتوانستم هضم کنم. هنوز کوچک بودم. آنقدری که برای خیلی از دردها و سختیهای که در انتظارم بودند آمادگی نداشتم. روی زمین نشستم و به تنهٔ درختی تکیه دادم.
حجم
۲۷۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۲۷۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
نظرات کاربران
منکه چند صفحه نمونه ازاین داستان و خوندم به نظرم بیانش عالی بود جوری ک کاملا حسش کردم با جزئیات کامل
اوایلش خوب نبود ولی اواسط داستان خیلی عالی میشه و هنوز موضوع تموم نشده که جریان یکی دیگه از ابتدا شروع میشه که آخر خوبی هم نداره
عالی
قلم خوب و روانی داشت ولی ایرادی که بهش واردِ اینه که شخصیت یه داستان تموم نشده میرفت برای شخصیت دیگه و بدتر از همه اینه که پایانش نصفه موند اگه اطلاع داشتم نمیخوندمش.
داستاناش خیلی قشنگ بودن ولی پایان بازبودن که واسه خواننده یه ضدحال بزرگ بود
از خواندن کتاب لذت بردم. بهتر بود ناشر اشکالات ویرایشی کتاب را اصلاح نیکرد. نثلاً به جای وسایلهایم واژه وسیلههایپ را بکار میبرد و ...
نویسنده خیلی دقیق زندگی انسانها را در دل جامعه مورد نگرش قرار داده بود و توانست مرا به عنوان خواننده به شدت با قصه همراه کند و در هر قسمت با قهرمان داستان همسو شوم.