کتاب ۳+۳ شاید ۱۰۰
معرفی کتاب ۳+۳ شاید ۱۰۰
کتاب ۳+۳ شاید ۱۰۰ نوشته توشای سراوانی است. این رمان با زبانی ساده و خوشخوان ماجرای پسر جوانی را روایت میکند که نتوانسته است مانند دیگران زندگی کند.
درباره کتاب ۳+۳ شاید ۱۰۰
سیاوش پسر جوانی است که مادر پدرش او را به مادربزرگش سپردهاند در نه سالگی مادربزرگش میمیرد، دوسال در خرابههای پایین شهر زندگی میکند اما پلیس او را دستگیر میکند و به پرورشگاه میبرد، سیاوش که میداند مانند کودکان دیگر حمایت مالی و عاطفی ندارد تصمیم میگیرد خودش زندگیاش را بسازد. سیاوش با دختر جوانی به اسم منیژه آشنا میشود و با هم نامزد میکنند. اما مشکلاتی در زندگی سیاوش همه معادلات را به هم میریزد. این داستان روایتی خوش ساخت از زندگی و حوادثی است که در زندگی روزمره امکان تجربهاش برای همه نیست پس خواننده تا پایان با داستان همراه میشود.
خواندن کتاب ۳+۳ شاید ۱۰۰ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب ۳+۳ شاید ۱۰۰
با ریختن پلیسها اکثر مهمانها که یا دانشجوهای سابق سیاوش بودن و یا دختر پسرهایی که در این مدت با آنها آشنا شده بودند فرار کردن و هرچه مدرک جرم بود را سیاوش و بهرام و سام از بین بردند. پلیس صاحبمنزل یا همان سیاوش را دستگیر کرد به همراه بهرام و سام. سام از کلانتری با پدرش تماس گرفت و ماجرا را گفت و برعکس تصور، پدر سام آمد و هم از آنها دفاع کرد و هم از نفوذش استفاده نمود و آنها را آزاد کرد. این اقدام برای هر سه تایشان مایه تعجب شد. پدر سام خوشحال بود که کار بهجای باریکی کشیده نشد. از کلانتری که بیرون آمدند راننده درب عقب ماشین بنز پدر سام را باز کرد که سوار شود ولی پدر سام اشاره کرد به سام که او هم بیاید. سام بدجوری ته دلش خالی شد و فهمید این آرامش قبل از طوفان است. پدرش را نگاه کرد که این دفعه بهطور تحکمآمیز پدرش به سام فهماند که سوار شود. سام حتی فرصت خداحافظی از سیاوش و بهرام را نداشت. بهمحض سوارشدن خود پدر سام در ماشین را محکم بست و با خشم رو به سیاوش و بهرام کرد و گفت: با شما دوتا هستم اگر یکدفعه دیگه بفهمم با سام در ارتباط بودین کاری میکنم که؛ با انگشت اشاره به سیاوش نشانه رفت و ادامه داد تو زیر بتهای؛ و انگشتش را همانطوری که بالا و پایین میرفت بهطرف بهرام نشانه رفت و تو بچهگدا بقیه عمرتون رو شب و روز فکر کنید کی بودین و کی هستین. کاری میکنم که حتی ادرارکردن از یادتون بره و به راننده گفت بریم. رانندهاش در ماشین را دوباره باز کرد و پدر سام میخواست سوار شود که بهرام بهطور تهاجمی رفت جلو و گفت: ببین حاجی پولدار! خیلی بیادبی اگه چیزی بهت نمیگم فقط بهخاطر سامه.
و پدر سام با لبخندی تمسخرآمیز و نگاههای حقیرانه به سیاوش و بهرام سوار شد.
حجم
۲۳۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
حجم
۲۳۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
نظرات کاربران
قشنگ بود اما قسمتهای پر استرس و تلخ داشت و پایانش هم میتونست ادامه دار باشه ولی اینم بگم که ی درسهایت خوبی به آدم میداد که همیشه فکر نکنیم اون که درمقابل بدرفتاری پرخاش نمی کنه و خودخوری میکنه
به حدی غرق خوندن شدم که ساعت سه بعد از ظهر نشستم تا صبح بعد ساعت۵! حوادثش به حدی واضح و روشنه توصیف شده بود که انگار منم تمام مدت همراه این سه نفر بودم حالات روحیم با اونا عوض
ممنون از نشر آرنا برای سخاوت همیشگیاش، همین که در این روزگار که هر صاحب کالایی فقط در حال گران کردن کالای خود است، اما شما همچنان کتاب رایگان هدیه میدهید ارزشمند است، محتوای کتابها هم بسته به نظر خواننده
خیلی رمان فوق العاده بود البته باید اعتراف کنم اوایل خیلی از جنس رمانش خوشم نیومد و بنظرم اومد از رمان های مورد علاقم فاصله داره اما بعدا به شدت جذبش شدم و نتونستم رهاش کنم من با شخصیت سام
خیییلی عالی بود من حتی شبا تا صبح میخوندمش ولی تهش خیلی یهویی تموم شد
داستانش خوبه اخرش هم معلومه که سیاوش دیگه همه چیز رو فهمیده و می دونه که منیژه از همه چی هم خبر داره و اشتی می کنن و به حرفهای بهرام که گفت سیاوش باید ماشین رو بفروشه ,فکر کنم
زیبا بود!!
این کتاب واقعان عالی بود حتمان اگر وقت دارید این کتاب رو بخونید من این کتاب را تو سه روز خونم خیلی خیلی جذاب بود . من از این نویسندش یه درخواست دارم ، لطفان از این نوع کتاب ها
داستان خوبی بود اما پایانش میتونست بهتر باشه
خیلی خوب بود متفاوت بود