دانلود و خرید کتاب آدم برفی پوریا لعل کاظمیان
تصویر جلد کتاب آدم برفی

کتاب آدم برفی

انتشارات:انتشارات آرنا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آدم برفی

کتاب آدم برفی نوشته پوریا لعل کاظمی است. این کتاب با زبانی ساده روایت پسر جوانی است که در دوره‌های مختلف زندگی‌اش تجربیات مختلفی به‌دست می‌آورد این تجربیات به او یاد می‌دهد نباید انسانیت را فراموش‌کند.

درباره کتاب آدم برفی

سباستین پسر جوانی است که در لندن متولد شده است. او رشته حقوق قبول می‌شود و زندگی حرفه‌ای راا شروع می‌کند اما کم‌کم اتفاقاتی در زندگی‌اش او را به دو راهی انتخاب می‌کشد دو راهی‌ای که می‌تواند سرنوشت او را تعیین کند. پوریا لعل کاظمی توانسته است با پرداخت داستانش از ابتدا تا انتها خواننده را با خودش همراه کند و کمک کند او تجربیاتی را به‌دست بیاورد که حس آن در زندگی عادی امری غیرممکن به نظر می‌رسد.

خواندن کتاب آدم برفی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم مخصوصا نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب آدم برفی

در آن روز منتظر گرفتن انتقام سختی از کسی که باعث شده این همه عذاب و رنج و درد دوری و از دست دادن عزیزانم را تحمل کنم بودم، اما باید این کار را به تنهایی انجام می‌دادم؛ چون اگر باز هم اتفاقی می‌افتاد نمی‌خواستم این‌بار شاهد از دست دادن تنها کسی که برایم باقی مانده بود و از صمیم قلب دوستش داشتم، باشم. به همین خاطر به آناستازیا گفتم:

- آناستازیا می‌خوام قبل از رفتن به کاخ باکینگهام تو رو به جایی ببرم.

آناستازیا گفت: باشه تو هر کجا بخوای بری من باهات هستم.

سپس دست در دست هم از میان انبوهی از جمعیت گذشتیم و در راه کودکان و مردان و زنانی دیدیم که بی‌جان بر روی زمین افتاده بودند. خون همهٔ کشور را فراگرفته بود. من می‌خواستم که با کشتن پادشاه جوزف انتقام تمام این خون‌های ریخته شده را بگیرم. سپس از میان خیابان‌ها گذشتیم. در طول راه با چند نفر از سربازان درگیر شدیم و مجبور شدیم که آن‌ها را بکشیم. سرانجام ما به خانه چارلز رسیدیم. قبل از در زدن به آناستازیا گفتم:

- آناستازیا، می‌دونی که من تو رو حتی بیشتر از خودم دوست دارم و نمی‌خوام کوچک‌ترین صدمه‌ای به تو وارد بشه. یادت میاد که دوستم چارلز در آخرین لحظه عمرش از من چه درخواستی کرد؟

- این‌که مراقب خانواده‌اش باشی؟

- دقیقاً همینه. من می‌خوام این مسؤولیت رو به تو بدم و خودم به تنهایی پادشاه جزف رو بکشم.

زهرا طاهری
۱۴۰۱/۱۱/۰۶

این‌کتاب فقط برای بچه‌ها شاید مناسب باشه واقعا حیف وقت

ARIANA
۱۴۰۱/۰۱/۱۰

عالی

این‌گونه نشون که سباستین با پادشاه جزف دست دوستی داده و تموم مشکلات گذشته حل شده. چارلی گفت: اما اصلاً این همه دردسر لازم نیستو می‌تونن به راحتی سباستین رو بکشن. گفتم: ممنون از پیشنهاد خوبت.
ستایش
سربازان روسی بر سر من یک کیسه پارچه‌ای کشیدند و دستانم را با طناب بستند و سوار درشکه‌ای کردند. از درون کیسه می‌توانستم کمی بیرون را ببینم. تمام مردم در کوچه‌ها جمع بودند و به طور یکنواخت شعار: عدالت طلوع کن، حقارت غروب کن، را فریاد می‌کشیدند. صدای تیر و فریاد زنان و گریه کودکان شنیده میشد و برای من بسیار زجرآور بود.
کاربر ۱۴۱۲۷۸۷
انسانیت و مروت نبرده بودند من را در همان حالی که بی‌حال بودم بر روی زمین‌های خاکی می‌کشیدند. من می‌توانستم در همان حال صدای فریاد و التماس‌های صدها زندانی را بشنوم که در حال شکنجه بودند و از سمت دیگر صدای تفنگ‌هایی که تیرهای آن‌ها ریتم موسیقی مرگ بود.
کاربر ۱۴۱۲۷۸۷
لوکان با تقلای فراوان مانند لاک‌پشتی که برعکس شده باشد از جایش بلند شد و گفت: - مارچلو مولیز، همون پسرِ پرتغالی اونو می‌شناسم. مارتن گفت: اونو از کجا می‌شناسی؟ لوکان اون ودکای روسی را مانند جام قهرمانی بالا گرفت و گفت: اون پسره این ودکای ناب روسی رو به من هدیه داد.
کاربر ۱۴۱۲۷۸۷

حجم

۱۲۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۹ صفحه

حجم

۱۲۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۹ صفحه

قیمت:
۷,۰۰۰
تومان