دانلود رایگان کتاب داستان من گروه مولفان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب داستان من

کتاب داستان من

نویسنده:گروه مولفان
انتشارات:انتشارات آرنا
امتیاز:
۳.۲از ۷۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب داستان من

در کتاب داستان من، مجموعه ۳۰ داستان کوتاه از ۱۵ نویسنده کمتر شناخته شده ایرانی را می‌خوانید.

فرفره، هر صبح، همسفر، سکوت، قانون طبیعت، خاطره بارن‌زده، مامور اعدام، مواجهه، همدست و پدر نام برخی از داستان‌های این مجموعه‌اند.

خواندن کتاب داستان من را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به داستان کوتاه ایرانی مخاطبان این کتاب‌اند.

جملاتی از کتاب داستان من

بخشی از داستان شب‌زده‌ها

تا اتمام سیگارهای مخصوص رفیق ناشناسم، هیچکدام حرفی نزدیم. در تمام این مدت هر بار که زیر چشمی تماشایش می کردم بر وحشت و حیرتم افزوده می شد. آخر آنهمه شباهت که لحظه به لحظه بیشتر هم می شد، عادی نبود. انگار آنکه روی صندلی بغل نشسته بود خودم یا دست کم تصویری از خودم بود که در آینه ای منعکس شده باشد.

بی مقدمه و بی آنکه سوالی بپرسم، گویی که مدت ها منتظر چنین لحظه ای بوده باشد تا حرف هایش را به کسی بگوید، لب به سخن باز کرد: "چهل سال پیش درست زمانی که من به دنیا اومدم پدرم مُرد. با تولدم انگار نحسی هم با من زاده شده بود. اینو مادرم همیشه می گفت... می گفت پیش از تولد من همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه من اومدم و گند زدم به همه چیز. نفرینم می کرد و می گفت من یه بچه ناخواسته بودم که وجودم فقط از یه حماقت بزرگ شکل گرفته... مسخرس، نیست؟! بین خودمون بمونه قبول دارم که من هم بچهٔ سر به راه و نرمالی نبودم که این هم شاید برمی گرده به محیط و اطرافیانم که همه یه مشت بی سواد خرافاتی بودن. خودشون منو تبدیل کردن به اینی که الان هستم، حالا که قدرت توو دستمه ضدم شدن.

Mojgan Khoddam
۱۳۹۹/۰۱/۱۹

بعضی داستاناش خیلی خیلی قشنگن و بعضیاشون نه من فقط از داستان های قشنگش بریده میذارم.😊

Mohammad Bagheri
۱۳۹۸/۱۲/۲۸

نیمی از داستان ها قشنگ و پرمغز بودن، نیمی دیگر به نظرم متن و مفهوم سنگین تری داشتن که به نظرم خیلی جذاب نیومد.

کاربر ۱۲۴۳۵۷۶
۱۳۹۹/۰۵/۱۴

دوتا داستان اولش واقعا عالی بودن. اما بقیه شون بزرگتر از سن من هستند. اما یه ذره همشون کوتاه تر بودن بهتر بودن. برای من اولش از وسط های کتاب باز شد،این رو لطفا درست کنید. ممنون

blueboy
۱۳۹۹/۰۵/۱۱

اصلا جالب نبود،، بجز یکی دوتا از داستاناش بقیش چرت و بی سر و ته بود

ساااری
۱۳۹۹/۰۴/۰۱

خیلی مزخرفه حداقل وقتی ی چیزی رو رایگان میکنید سعی کنید یه بار مثبت واسه خواننده ها داشته باشه.

زهرا
۱۳۹۹/۰۵/۳۱

کتاب بسیار جالبیه توصیه میکنم بخونیدش

عشق یعنی کتاب
۱۳۹۹/۰۲/۲۷

بد نیست بعضی از داستان هاش زیبا هستند و بعضی زیاد نظر خواننده رو به خودش جلب نمیکنه ولی در کل قشنگ بود

ⓝⓐⓡⓖⓔⓢ
۱۳۹۹/۱۲/۱۸

داستان ها جالب بود میشد هر داستان کوتاه سراغاز یک رمان جالب و جذاب باشه اگر دنبال ایده برای رمان هستید این کتاب میتونه کمک شایانی بهتون کنه درکل خوب بود

Raana
۱۳۹۹/۰۹/۲۰

داستان های بی سر و ته معمولی برای من جذاب نبود

فریده
۱۳۹۹/۰۸/۲۳

تعداد خیلی کمی از داستان هاش ارزش خوندن داشت

زنگ تاریخ بود. در باز شد ولی معلم فیزیک وارد اتاق شد. همه شروع کردند به غر زدن. معلم خم شد روی میزش و با قدرت تمام فنری را فشار داد. گفت: طبق قانون پایستگی انرژی این فشار سبب میشه انرژی پتانسیل در فنر به حداکثر برسه و انرژی جنبشی به حداقل. بعد سکوت کرد و در همان وضعیت ماند. زنگ که خورد یک دفعه دستش را برداشت. فنر آزاد شده محکم خورد توی چشم خودش. بچه ها زدند زیر خنده. معلم اشک چشمش رو پاک کرد و گفت این درس امروز تاریخ بود. دلایل سقوط دیکتاتورها.
ⓝⓐⓡⓖⓔⓢ
چرخ و فلک بعد از ازدواج خیانت کرد و مهریه اش را به اجرا گذاشت و طلاق گرفتیم. با پول مهریه خانه و ماشین خرید. مدتی بعد با مردی که عاشقش بود ازدواج کرد. بعد از چند سال زندگی برای اثبات عشقش، خانه و ماشین را به نام همسرش زد اما همسرش به او خیانت کرد و به فرانسه رفت. وقتی ماجرای خیانت همسرش را شنیدم یاد حرف مادر بزرگم افتادم که بعد از طلاقم با ناراحتی گفت: (خدا میگه: بشناس منو تا بشناسم تورو وگرنه به کسی واگذارت می کنم که نه منو بشناسه و نه تورو) الناز رسولی
Mojgan Khoddam
زنگ تاریخ بود. در باز شد ولی معلم فیزیک وارد اتاق شد. همه شروع کردند به غر زدن. معلم خم شد روی میزش و با قدرت تمام فنری را فشار داد. گفت: طبق قانون پایستگی انرژی این فشار سبب میشه انرژی پتانسیل در فنر به حداکثر برسه و انرژی جنبشی به حداقل. بعد سکوت کرد و در همان وضعیت ماند. زنگ که خورد یک دفعه دستش را برداشت. فنر آزاد شده محکم خورد توی چشم خودش. بچه ها زدند زیر خنده. معلم اشک چشمش رو پاک کرد و گفت این درس امروز تاریخ بود. دلایل سقوط دیکتاتورها.
R.s
(خدا میگه: بشناس منو تا بشناسم تورو وگرنه به کسی واگذارت می کنم که نه منو بشناسه و نه تورو)
hadiseh_nayeri86
حسرت، جایش را باز هم به خشم بخشید.
؟
(خدا میگه: بشناس منو تا بشناسم تورو وگرنه به کسی واگذارت می کنم که نه منو بشناسه و نه تورو)
ⓝⓐⓡⓖⓔⓢ
نگاهم شانه می‌شود و لای موهایش فرو می‌رود
.ً..
بعضی آدم‌ها نقطه امن زندگی هستند. همان‌جایی که خیالت راحته به مشکل نمی‌خوری.
𝕄𝕖𝕧🍹🥢
زندانی سیاسی که عفو نمیخوره
.ً..
معلم خم شد روی میزش و با قدرت تمام فنری را فشار داد. گفت: طبق قانون پایستگی انرژی این فشار سبب میشه انرژی پتانسیل در فنر به حداکثر برسه و انرژی جنبشی به حداقل. بعد سکوت کرد و در همان وضعیت ماند. زنگ که خورد یک دفعه دستش را برداشت. فنر آزاد شده محکم خورد توی چشم خودش. بچه ها زدند زیر خنده. معلم اشک چشمش رو پاک کرد و گفت این درس امروز تاریخ بود. دلایل سقوط دیکتاتورها.
.ً..
بعضی آدم‌ها نقطه امن زندگی هستند. همان‌جایی که خیالت راحته به مشکل نمی‌خوری.
doniya
حس غریبی به او می‌گفت که اگر ازدواج کرده بود، بچه‌اش حداقل نیمی شبیه آن دختر می‌بود. دختری که هیچ شباهتی به او نداشت، ولی فرهاد، خود را در او می‌دید.
کاربر ۱۱۹۱۷۴۲
قدرت بزرگترین دشمن عدالته این قانون طبیعته
ⓝⓐⓡⓖⓔⓢ
باید دستانش را می گرفت و به او دلداری می داد اما تمام توانش را جمع کرده بود در چشمانش که اشکش سرازیر نشود.
؟
ب-تو همین الانم میتونی فریاد بزنی. الف-الان فریاد من چه تاثیری داره؟ ب-زندانی ها با تمام وجود میفهمن و زندانبانها از ته دل می خندن. الف-و این قانون طبیعته.
haniyeh
معلم فیزیک زنگ تاریخ بود. در باز شد ولی معلم فیزیک وارد اتاق شد. همه شروع کردند به غر زدن. معلم خم شد روی میزش و با قدرت تمام فنری را فشار داد. گفت: طبق قانون پایستگی انرژی این فشار سبب میشه انرژی پتانسیل در فنر به حداکثر برسه و انرژی جنبشی به حداقل. بعد سکوت کرد و در همان وضعیت ماند. زنگ که خورد یک دفعه دستش را برداشت. فنر آزاد شده محکم خورد توی چشم خودش. بچه ها زدند زیر خنده. معلم اشک چشمش رو پاک کرد و گفت این درس امروز تاریخ بود. دلایل سقوط دیکتاتورها. نرگس حاج نوروزی
epic
مواجهه با خود عهد بسته بودم حال که این گودال تبدیل به چاهی عمیق در من شده است، باید با او حرف بزنم. پس دگر بار که دیدمش حرفم را خواهم گفت. اما دیگر هیچوقت ندیدمش. سپس تصمیم به نوشتن پیامی بلند بالا که حاوی کلماتی زیبا بود، گرفتم؛ اما هیچگاه توان ارسال، در خود نمی دیدم. وقتی ناتوانیم را دیدم. مذاکرات پیمان صلح با خود به راه برانداختم. تمام خروجی های قلبم را بستم تا فراموشش کنم. اما این چاه دلبستگیم را دیده بود و شروع به حفر قنات هایی در درونم کرد. وجودم را با شاه راه هایی باز نمود و مرا مجبور به نوشتن داستانی برای او.
Anita Moghaddam💙💙
بعضی آدم‌ها نقطه امن زندگی هستند. همان‌جایی که خیالت راحته به مشکل نمی‌خوری.
احسان
خدا میگه: بشناس منو تا بشناسم تورو وگرنه به کسی واگذارت می کنم که نه منو بشناسه و نه تورو
Mohammadreza Sadeghi
ب-قدرت بزرگترین دشمن عدالته این قانون طبیعته.
♡alfi♡

حجم

۶۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۸۶ صفحه

حجم

۶۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۸۶ صفحه

قیمت:
رایگان