دانلود و خرید کتاب آینه افسانه کاشفی
تصویر جلد کتاب آینه

کتاب آینه

انتشارات:انتشارات نظری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۳از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آینه

کاش افکار نهان بر همه عریان می‌شد

خوبی و زشتی هر یار نما یان می‌شد

پرده‌های ستم و جور و ریا در آتش

شعله‌ور گشته و چون دود گریزان می‌شد

ظاهر و باطن انسان همه در آینه‌ها

چهره‌ای داشت، قضاوت دگر آسان می‌شد

.

.

.

سیّد جواد
۱۳۹۷/۰۴/۲۸

کتاب پنجاه و ششم برنامه مطالعه از طرح کتابخانه همگانی کتاب خوبی بود ۷ بریده از کتاب به اشتراک گذاشتم برای دوستان. و دیگر هیچ

plato
۱۳۹۷/۰۶/۲۲

بعضی شعرها خوب بود.خسته نباشید🌼

خدایا مرا خود مددکار باش مرا در ره خود نگهدار باش ز بی‌صبری‌ام ای خدا دور دار مرا از ستم پاک و مهجور دار دل بینوایم، خدایا نوا ز غیر خودت، کار دل کن جدا ندارم به جز دامنت چاره‌ای منم بی تو ناچیز بیچاره‌ای خدایا دل پاکم آزاده کن زنقش ریا سینه‌ام ساده کن مرا دست‌گیر و به منزل رسان که بر من تویی مهربانتر ز جان
سیّد جواد
دیرگاهیست دلم از غم تو آزاد است چونکه عشق دگری دردل من افتاده‌ ست
سیّد جواد
چه کنم یاد و خیالت دگر از جان نرود هر که زنجیر به زلف تو شد آسان نرود
سیّد جواد
گر چه در انبوه گیسویت پریشانم، برو گر چه بی‌آوای پر مهرت به زندانم، برو گر چه درِ گل می‌نشیند کشتی جانم ز هجر بی تو در مهمانی یاد تو مهمانم، برو گر چه طاقت می‌رود از عاشقان در هجر یار در بر طوفان نوح، چون کوه می‌مانم، برو نقش تقدیرم به اشک چشم می‌شویم ز غم قوت اندیشه‌ام، ای پاره ی جانم، برو با نوای مرغکان و عندلیبان بهار جز سرود عشق تو، بر لب نمی‌خوانم، برو در مصاف زندگی، مردانگی باید نمود آشنای خسته‌ام، ای راحت جانم، برو
سیّد جواد
من چه دارم هدیه‌ی راهت کنم جز صفای قلب پاک سینه‌ام
سیّد جواد
شب دراز است و غم دل بسیار با که گویم غم، انیسم دیوار در دل من آتش و خونی بپاست اشک گوید درد این دل خونبار هر چه را دل بسته‌ام از هم گسست از تن پر زور ماند جسمی نزار هر چه پاییز است گرد آمد به من گوییا از من رمیده نوبهار وای بر من که چنین دل بسته‌ام رنج من زنگی برای هوشیار
سیّد جواد
کدام شاخه‌ی گلی‌ست که بی‌نیاز زندگیست؟ کجاست آن پرنده‌ای که بی نیاز همدلیست؟ تو را چه می‌شود بگو؟ دلت ز سینه برده‌اند تو را چنین بدون دل به دست شب سپرده‌اند تو می‌سرایی از ملال خزان و درد زندگیست...
سیّد جواد
بیچاره دل زار، شب و روز گرفتار بیچاره‌تر آن دل، که گرفتار نباشد گرمی‌ست در این عشق که در نار نباشد حرفی‌ست که در بیشه‌ی گفتار نباشد
plato
«جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد       یاری که تحمل نکند یار نباشد» انگشت دل از خار گل دوست خلیده آن خار که از یار بود، خارنباشد
plato

حجم

۳۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۷۱ صفحه

حجم

۳۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۷۱ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان