دانلود و خرید کتاب نه سرخ بود، نه سپید فرزیا شیرزادکبریا
تصویر جلد کتاب نه سرخ بود، نه سپید

کتاب نه سرخ بود، نه سپید

امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب نه سرخ بود، نه سپید

بخشی از متن کتاب: زیرزمین بزرگی بود. دالان دالان و پیچ در پیچ. حاج نصرالله، وقت ساختِ این خانه، نقشه زیرزمین را وسط حیاط پهن کرد و به معمار باشی گفت: «می‌خوام عمارت رو ، روی این زیرزمین بر پا کنی. حالا دو ستون کم و زیادش چندان توفیری نداره. فقط ته‌این زیرزمین یک اتاق می‌خوام نه بزرگ نه کوچیک.» این عمارت بالا رفت. خشت، خشت. عمارت بزرگی شد. اتاق‌هایی از هر چهار طرف نور گیر. با ستون‌هایی بلند و گچبری‌هایی زیبا. حالا بعد از این همه سال، عمارت ظاهری قدیمی به خود گرفته بود، ولی استخوان دار. نشان استخوان‌هایش، همان ستون‌های پهن زیرزمین بود. زیر زمینی که حاج نصرالله نامش را گذاشته بود؛ دلخانه. در چوبی دلخانه قریچ صدایی کرد و حافظ داخل شد. تا کف دلخانه، چهارده پلهٔ پهن بود. حافظ شمرده شمرده پله‌ها را آمد پایین. ظلمات بود. هر چه اتاق‌های عمارت نور دار بود، دلخانه جز همان در و یک نور گیر زنبوریِ ته دالان، راهی برای نور نداشت. به قول حاج نصرالله: «آدمی گاهی بی نور، روشن‌تره بابا،..»...
نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۷۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۵,۰۰۰
تومان