کتاب دشمن عزیز
معرفی کتاب دشمن عزیز
کتاب دشمن عزیز نوشتۀ جین وبستر و ترجمۀ معصومه آقاپور است. این کتاب را انتشارات سفیر قلم منتشر کرده است.
درباره کتاب دشمن عزیز
دشمن عزیز نوشتۀ جین وبستر در واقع ادامۀ کتاب «بابا لنگدراز» است. کتاب دشمن عزیز در سبک نامهنگاری نوشته شده است. شخصیت اصلی داستان دیگر «جودی ابوت» نیست؛ «سالی مکبراید» است. زندگی «جودی» پس از ازدواج با «جرویس پندلتون» ثروتمند بهطور کلی متفاوت شده است. آنها زوج بسیار خوشبختی هستند. «جرویس» ریاست نوانخانهٔ «جان گریر» را بر عهده دارد و «مادام لیپت» از مدیریت این نوانخانه برکنار شده است. «جودی» از «سالی» میخواهد که برای مدتی عهدهدار مدیریت این نوانخانه شود.
دشمن عزیز نامی است که «سالی» برای «دکتر مکری»، پزشک نوانخانه انتخاب کرده است و انتخاب این نام هم به دلیل اختلافنظرهایی است که از بدو آشنایی به چشم «سالی» میآید. آنها در ابتدا نمیتوانند با هم رابطهٔ خوبی داشته باشند، اما بهمرور با هم تعامل میکنند.
خواندن این کتاب را به چه کسی پیشنهاد میکنیم؟
اگر شما از طرفداران کتاب «جودی ابوت» هستید، حتماً این دخترک و همکلاسی صمیمیاش «سالی مکبراید» را یادتان هست. اگر دوست دارید بدانید بعد از تمامشدن کالج چه اتفاقی برای این دختران افتاد و سرنوشت آنها چه شد، میتوانید کتاب دشمن عزیز را بخوانید.
درباره جین وبستر
جین وبستر در سال ۱۸۷۶ در روستای فردونیا ایالت نیویورک آمریکا به دنیا آمد. مادر جین وبستر «آنی مافت وبستر»، خواهرزادهٔ «مارک توین» و پدر او «چارلز لوتر وبستر»، مدیر مالی «مارک توین» و ناشر بسیاری از کتابهای او بود. او تنها فرزند خانوادهای بود که به ادبیات و نشر اندیشه و فرهنگ توجه ویژهای داشتند.
جین وبستر ۳ سال پس از موفقیت بینظیر رمانش «بابا لنگدراز» اقدام به نوشتن ادامۀ آن ماجراها کرد و رمان دشمن عزیز را در سال ۱۹۱۵ نوشت که به اندازۀ قبلی شهرت پیدا کرد. این کتاب، بلافاصله بهمدت ۱۰ هفته در رأس کتابهای پرفروش آمریکا در سال ۱۹۱۶ قرار گرفت. میتوان گفت دشمن عزیز ادامۀ «بابا لنگدراز» است، با این تفاوت که این بار «سالی مکبراید»، دوست پرشور و احساساتی «جودی ابوت» است که شخصیت اصلی داستان است؛ داستانی که در خلال نامهنگاریهای «سالی» عشق او را با شخصیت دیگر این کتاب لو میدهد. جین وبستر در ۱۱ ژوئن ۱۹۱۶ پس از بهدنیاآوردن دخترش بر اثر تب زایمان درگذشت. او سبکی ساده داشت و دیدگاههای اجتماعی و سیاسیاش را در نوشتههایش مطرح میکرد. از خصوصیات مهم سبک او این است که مخاطبانش در محدودهٔ سنی خاصی قرار نمیگیرند. از این دیدگاه شیوهٔ نگارش جین وبستر بسیار شبیه «مارک تواین» است.
بخشی از کتاب دشمن عزیز
«۲۷ دسامبر جودی عزیزم
نامهات به دستم رسید. دو دفعه آن را خواندم آن هم با حیرتی بسیار. درست متوجه شدم؟! جرویس بهعنوان هدیهٔ کریسمس ریاست نوانخانهٔ جان گریر را به تو اعطا کرده تا به مؤسسهای نمونه تبدیل شود و تو هم مرا برای مدیریت آنجا انتخاب کردهای؟ من ... من! سالی مک براید بهعنوان سرپرست یک یتیمخانه. دوست بیچارهٔ من شما دو نفر عقلتان را ازدستدادهاید یا معتاد شدهاید؟ نکند تب کردهاید و دارید هذیان میگویید؟! من به همان اندازه که میتوانم سرپرست یک باغوحش شوم به همان اندازه هم به درد سرپرستی از صد کودک میخورم!
تازه برای اغوای هرچه بیشتر من آن دکتر جذاب اسکاتلندی را پیشنهاد میدهید؟! جودی عزیزم ... و همینطور جرویس عزیزم! من ذهن شما را میخوانم خوب میدانم که کنار شومینه نشستهاید و یک جلسهٔ خانوادگی در مورد من برگزار کردهاید.
"حیف نیست که سالی از زمان ترک دانشکده به کار جدی ای مشغول نشده؟ او باید بهجای اتلاف وقت در کارهای پیش پا افتادهٔ اجتماعی ورچستر به کاری مفیدتر بپردازد جرویس ادامه میدهد و به آن هالوک جوان که بسیار خوشچهره جذاب و دمدمیمزاج هست نیز علاقهمند شده که هرگز سیاستمداران را دوست نداشتهام. ما باید ذهن او را به کاری جذاب و متعالی مشغول کنیم تا خطر از سرش بگذرد آهان فهمیدم باید او را سرپرست نوانخانهٔ جان گریر کنیم."
من ولی آنقدر صحبتهای جرویس برایم واضح است که انگار آنجا ایستادهام و دارم با گوشهای خودم آنها را میشنوم آخرین باری که در جمع گرم و صمیمی شما حضور داشتم، جرویس و من مکالمهای جالبی در مورد ۱.ازدواج ۲ عقاید پست سیاستمداران و ۳ سبک زندگی پوچ و بیهودهٔ زنان جامعه داشتیم! لطفاً به همسر بااخلاقت بگو که من حرفهایش را از اعماق قلبم پذیرفتم و از زمانی که به ورچستر بازگشتهام یک بعدازظهر در هفته را صرف خواندن شعر با بانوان ساکن در آسایشگاه میکنم. زندگی من آنقدرها هم پوچ و بیهدف نیست.
همچنین باید به شما اطمینان دهم که این سیاستمدار چندان هم خطرناک نیست و اگرچه نظرات او در مورد تعرفه مالیات و اتحادیه تجار چندان با نظرات جرویس همخوانی ندارد؛ اما باز هم سیاستمداری خواستنی و دلچسب است. انگیزهٔ تو برای وقف زندگی من به امور خیریهٔ عمومی ستودنی است، اما باید از دید یتیمخانه به این مسئله نگاه کنی.
آیا دلت به حال آن بچههای، یتیم کوچک و بیدفاع نمیسوزد؟»
حجم
۸٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۸٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خوبیه.به جذابیت بابا لنگ دراز نیست و قصه چالش و حادثه ی خاصی نداره جز اتفاق آخر کتاب در ضمن این داستان نشون میده که دخترا چقدر نامردن 😃
کتاب جالبی بود و به دوستان خوندنش و توصیه میکنم خیلی بیشتر از جودی دوستش ذاشتم شایدم چون جزو ارزوهام هست سرپرستی یه پرورشگاه