کتاب تنهاترین تنها؛ مجموعه آثار منتخب دومین جشنوارهی ملی فاخته
معرفی کتاب تنهاترین تنها؛ مجموعه آثار منتخب دومین جشنوارهی ملی فاخته
کتاب تنهاترین تنها، شامل داستانهای کوتاه مجموعه آثار منتخب دومین جشنوارهی ملی فاخته است که به دست فاطمه نیکسیرت جمعآوری شده است.
دربارهی کتاب تنهاترین تنها
کتاب تنهاترین تنها، مجموعهای از داستانهای کوتاه است. که به عنوان مجموعه آثار منتخب دومین جشنوارهی ملی فاخته شناخته شده است. نویسندگان و مولفان مجموعه داستانهای کتاب تنهاترین تنها، نویسندگان جوان و خوش ذوق و با استعدادی هستند که داستانهای زیبایی نوشتهاند. فاطمه نیکسیرت داستانهای مجموعه را جمعآوری کرده است.
کتاب تنهاترین تنها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به مطالعه داستانهای کوتاه فارسی علاقهمند هستید، کتاب تنهاترین تنها، کتابی برای شما است.
بخشی از کتاب تنهاترین تنها
هیچوقت دلم نمیخواهد از راه رفتن های دونفره و سه نفرهمان توی خیابان حرف بزنم. هیچ وقت از نگاه و حرفهای درگوشی مردم، همسایهها، فامیلها و... حرف نمیزنم. نمیخواهم چیزی بگویم. دلم نمیخواهد دوست ندارم. اصلاً چیزی ندانید بهتر است. کار جدید بابا علاوه بر جدید بودن خلاقیت هم داشت. این را خود بابا میگفت و بعد هم حسابی میخندید و اشک از چشمهای نداشتهاش راه میافتاد. بابا میگفت تهران همیشه به راهنما نیاز دارد. میگفت هر روز و هر روز چندین و چند نفر از این طرف و آن طرف و چپ و راست وبالا و پایین قل میخورند و میآیند توی تهران و نیاز دارند یک نفر آنها را راهنمایی کند و چه کسی بهتر از من. قرار بود من توی کار جدید به بابا کمک کنم. من باید از روی نقشه تهران جای همه بیمارستانها، ترمینالها، ایستگاههای اتوبوس، مراکز خرید و تفریحی، پارک ها، رستوران ها و... را به بابا یاد بدهم بعد هم از او امتحان بگیرم تا بابا همه جا را یاد بگیرد و بلد باشد.
همه این کارها کمتر از یک ماه طول کشید. خیلی کمتر. چون بابا هم حافظه خوبی داشت. هم انگیزه زیادی. هم هوش بالایی. بعضی وقتها فکر میکردم او همه نقشهها را از قبل حفظِ حفظ است و دارد با من مثل بعضی وقتها که دوتایی میرفتیم سینما بازی در میآورد. یکی از تفریحات من و بابا سینما رفتن بود. بابا عاشق فیلم بود و بعضی وقتها وقتی از سینما بیرون میآمدیم و او فیلم را برایم تعریف میکرد شک میکردم اونابینا باشد. البته این تنها دفعهای نبود که من به او شک کرده بودم. بابا جزییات صورت آدمها را بدجوری خوب تعریف میکرد. آن قدر خوب میگفت که باز هم شک میکردی نابینا باشد. تازه او خیلی از جزییات کودکی و نوجوانیاش را هم به خاطر داشت. آن هم سال به سال نه، ماه به ماه هم نه، هفته به هفته هم نه، روز به روز و گاهی اوقات هم ساعت به ساعت.
حجم
۶٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۱۲ صفحه
حجم
۶٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۱۲ صفحه