دانلود و خرید کتاب قصه ناشناس محمود نوروزی
تصویر جلد کتاب قصه ناشناس

کتاب قصه ناشناس

امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قصه ناشناس

از متن داستان قصه‌ی ناشناس:

در تاریکی صبحگاهی عازم محل کارم بودم که دیدم چند نفر سر کوچه ایستاده‌اند. هر چه نگاه کردم فقط از میان آنها چهره استاد جمشید بنّا را شناختم. جلو رفتم دیدم جسدی روی زمین افتاده است. استاد جمشید جلو آمد و سلام کرد و گفت: آقا می‌بینید، بیچاره از شدت سرما یخ زده، حتی سرش به زمین چسبیده یعنی آب به زیر سرش نفوذ کرده و و منجمد شده و باعث گردیده سرش به زمین بچسبد. یکی از کارگرها را فرستادم برود بیل و کلنگ بیاورد تا بتوانیم اسفالت دور سر او را بکنیم و جسدش را به کنار کوچه ببریم. پیش رفتم، دیدم جسد، جوان بیست و چند ساله‌ای است که از هوای سرد زمستان و بیماری، جان سپرده زیرا کف زرد رنگی از دهانش بیرون آمده بود که نیمی از صورت و گلوی او را پوشانده بود و زخم عمیقی زیر یکی از چشمانش وجود داشت...

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۹۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان