دانلود و خرید کتاب مردی که جویای نام نبود محمودرضا پیرهادی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب مردی که جویای نام نبود اثر محمودرضا پیرهادی

کتاب مردی که جویای نام نبود

انتشارات:انتشارات پلک
امتیاز:
۴.۶از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مردی که جویای نام نبود

از تهران دعوتش کرده بودند برای سخنرانی گفته بود:«دارم اعزام می‌شوم برای عملیات، اگه برگشتم می‌آم. » خیلی وقت دیگر ازش خبری نشد. خانمش هم که اندیمشک بود خبری‌نداشت. حدود یک ماهی از اسدالله بی‌خبر بودیم. از بهروز (برادرش) سراغش را گرفتم اما او هم خبر نداشت و گفت: «شما برو من تاصبح خبر می‌دهم! » بهروز صبح خبر داد و گفت: «همان که احتمال می‌دادی همان شد. اسدا... توی عملیات فاو شهید شده! » جنازه را آوردند تهران.
کشتی توفان زده
فرهاد کشوری
دزدهای خوب
کاترین راندل
آشنایی با انواع کوچینگ
عاطفه ساجدی نیا
کلاغی که پرواز نکنه کلاغ نیست
هاجر رحیمی
مستند سازی
مریم رحمانی
زبان تخصصی۲ (رشته تاریخ)
جعفری کهر منوچهر
درخت های تصادفی
رامین کاظمی
بهداشت مدارس
فاطمه محمدخواه
حقوق بین‌ الملل در برابر چالش‌ های حمایت از محیط‌ زیست شمالگان
مریم چهرآزاد
ماری کوری و کشف رادیوم
آن ای. استینک
اثر ‌‫هم‌گرایی در تلفن همراه
علیرضا آل‌آقا
کلام آسمانی
فرزاد چقامیرزا
اصول و مبانی اخلاق حرفه ای معلمان
محمد مردانی
اندیشه اصحاب فرهنگستان علوم اسلامی
محمدصادق پورابراهیم اهوازی
آره، نه، شاید
استفن جیمز
خودشناسی
محمد بی‌باک
آواره و سایه اش
فردریش نیچه
تأثیر محیط و افراد بر فرآیند کارآفرینی در میان استارت آپ ها
مرتضی کریمی
طراحان صحنه تئاتر یونان و روم باستان
پیام فروتن
سلام بر ابراهیم (۱)
گروه نویسندگان
گردان قاطرچی ها
داوود امیریان
دختر شینا: خاطرات قدم‌خیر محمدی کنعان
بهناز ضرابی‌زاده
عارفانه
گروه نویسندگان
سلام بر ابراهیم (۲)
گروه نویسندگان
من زنده‌ام
معصومه آباد
پسرک فلافل‌‌فروش
گروه نویسندگان
خداحافظ سالار
حمید حسام
دا: خاطرات سیده زهرا حسینی
سیده اعظم حسینی
من زنده‌ ام
معصومه آباد
آب هرگز نمی‌میرد
حمید حسام
رفیق خوشبخت ما
سید عبدالمجید کریمی
وقتی مهتاب گم شد
حمید حسام
دختر شینا
بهناز ضرابی‌زاده
آب هرگز نمی‌میرد
حمید حسام
شاهرخ حر انقلاب
گروه نویسندگان
در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
محسن مومنی
اسم تو مصطفاست
راضیه تجار
آن بیست‌و‌سه نفر
احمد یوسف‌زاده
پایی که جا ماند
سیدناصر حسینی‌پور

نظرات کاربران

S
۱۳۹۶/۱۰/۲۹

این کتاب خاطراتی کوتاه و شیرین از زبان نزدیکان و همرزمان شهید اسدالله پازوکی است. از خانواده و همسر و فرزندش گذشت با وجودی که دستش را از دست داده بود ،غیرت و مردانگیش را هرگز از دست نداد ،

- بیشتر
3741
۱۳۹۶/۱۰/۳۰

خداوندرحمان باائمه اطهار محشور کند شهدایی را که تا بودند نجات بخش کشور بودند وحال که به ظاهر وباجسم مادی نیستند، هم روشنگر راه وهدایتگر جوانان نازنین این مرزوبومند

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۳)
(آخرین دیدار!) همیشه به این فکر می‌کردم که بچه‌هایم توی جبهه روی سنگ و کلوخ می‌خوابیدند. روز آخری که می‌خواست برود منطقه آمد پیش من. وقتی داشت می‌رفت من بغض کردم و گریه کردم. برگشت و گفت: «چیه ننه؟» گفتم: هیچ وقت از دیدنت سیر نشدم. قد بلندش را خم کرد و صورتش را پایین آورد و گفت: «هرچی دلت می‌خواد صورت منو ببوس تا سیربشی!»
S
یک بار برای دیدنش بیمارستان رفتیم. خواهر بزرگش (ناهید) هنوزخیلی بی تابی می‌کرد. اسدا... به ما گفت: «برین تو اتاق کناری و اون جوون که با ضد انقلاب جنگیده رو ببینید! اون خیلی بیشتر ازمن برای انقلاب زحمت کشیده. ضد انقلاب‌ها دو دستش رو از مچ قطع کرده‌اند و چشماش رو هم درآورده‌اند.» رفتم توی اتاق و دیدم آن رزمنده روی ویلچیر نشسته؛ همانطوری بود که اسدا... گفته بود. وقتی از اتاق آمدم بیرون اسدالله گفت: «دیدی ننه؟» گفتم: آره دیدم. گفت: «ببین من خوبم. فقط کمی‌مجروح شدم و خوب می‌شم نگران نباشید! هدف همه اینها فقط شهادته شهادت!»
S
رفتم داخل. جنازه را توی جعبه‌ای گذاشته بودند. مشمع را کنار زدم و صورتش را دیدم وحسابی بوسیدمش. دوباره صورتش را پوشاندم. بعد خداحافظی کردم. گفتند: «تا صبح می‌آوریمش.» آن شب به خانواده گفتم: «می‌خواد براتون مهمون بیاد!» دختر بزرگم می‌خواست برود مهمانی به او هم گفتم: «نَرو! می‌خواد برات مهمون بیاد!» کم کم فهمیدند و شروع به گریه کردند. جنازه اسدا... را صبح آوردیم پاکدشت و در قبرستان ده امام دفن کردیم.
S

حجم

۴٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۵۸ صفحه

حجم

۴٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۵۸ صفحه

قیمت:
۵,۰۰۰
تومان